محیط زیست گرایی و رفاه اجتماعی
مقدمه:
بیشتر مردم نسل پیش از ما به نتایج سودمند تکنولوژی بی قید و شرط ایمان آورده اند. کتابها پیاپی عصری را بشارت می دادند که ماشین از عهده هر کار غیرممکنی در آن عصر برمی آمد و زندگی بیش از پیش به زندگی آرمانی نزدیکتر می شد. اما نسل ما در این اعتقاد راسختر می شود که تکنولوژی، افسار گسیخته، از فرمان انسان سر پیچانده و زندگی را تحمل ناپذیر کرده است. ما میان اسطوره ها سرگردان شده ایم. ضدیت با تکنولوژی را چنان مسلم فرض کرده ایم که بندرت در پی آن برمی آییم تا دریابیم این از اندیشه از کجا پیدا شده است. آیا راست است که از وقت بررسی دقیق این پدیده عجیب و خطرناک مدتی زیاد گذشته است؟ انسان برای پیشرفت بهای سنگینی پرداخته است، اما ژاک – ایو کوستو اقیانوس شناس برجسته برای این سخنش که « در گذشته طبیعت انسان را تهدید می کرد، اما امروزه انسان طبیعت را تهدید می کند»؛ دلایل بسیار دارد. در چند سال گذشته در سراسر جهان، به دشواری می توان روزنامه یا مجله ای یافت که در باب آسیبهای ناشی از دخالتهای زیان بار بشر در محیط زیست، یا به عبارت دیگر، زیستکره، مطلبی منتشر نکرده باشد. به ظاهر اعتراض افکار عمومی نسبت به آلودگی روزافزون خاک، آب و هوا، همراه با میزان آلودگی، روبه فزونی است. شاید بتوان گفت در طول تاریخ تمدن بشر هیچ مساله ای حساسیت مردم را این چنین برنینگیخته، این اندازه موضوع بحث و گفتگو و توجه جهانی قرار نگرفته، تا این حد دامنه پیدا نکرده و با مخالفت افکارعمومی این همه روبرو نشده است.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64).
«جنبش سبز» در پایان دهه 70 شکل گرفت و حزب سبز به عنوان یک اتحاد سیاسی جدید اعلام وجود کرد. این جنبش بقایای حرکتهای رادیکالی دانشجویی دهه 60، برخی عناصر حرکتهای فوق پارلمانی چپهای مارکسیست، ابتکارات شهروندان محلی، عناصری از جنبشهای جدید اجتماعی مثل (فعالان حقوق همجنسبازان، طرفداران محیط زیست، فمینیستها، مبارزان طرفدار صلح و ضد سلاحهای هستهای، پسامدرنها) همراه با عناصر محافظهکارانهتر و لیبرالی را در کنار هم دارد.
(جنبشهای سبز،نشریه بنیان، 21/1/81).
طرفداران محیط زیست دارای ریشههای عمیق تاریخی هستند، ولی اهمیت سیاسی آنها به دهه 1960 بازمیگردد.
(نظریه رفاه، سیاست اجتماعی چیست؟ ص 368).
همه این جنبشها در واقع به نیازهایی پاسخ می گویند که در آخرین مراحل رشد صنعتی و جامعه صنعتی و در مرحله گذار به جامعه فراصنعتی پدیدار شده اند و همگی آنها درصدد این هستند که با نقد جامعه صنعتی و دستاوردهای اندیشهای، آن را برای ورود به جامعه فراصنعتی آماده سازند.
(جنبش سبزها، نشریه همشهری، 19-20/4/79).
در دفاع از محیط زیست:
آیا به تمدن چشم امید می توان داشت؟ آیا جهان برجای می ماند؟ در خلال چندین دهۀ گذشته، مردمان بسیار در پاسخ این پرسشها گفته اند: «نه». البته بدبینی فراگیر پدیدۀ تازه ای نیست، در همۀ دوره های تاریخ بوده اند کسانی که عصر زندگی خود را ناساز و بی رویه دیده اند، اما بدبینی معاصر نسبت به امور از مرز دلنگرانی های جاری فرا گذشته است. این فرض که آیندگان در اوضاعی به مراتب بدتر از اوضاع کنونی خواهند زیست، زیرا که جهان پیچیده تر از قدرت درک ذهنی ما شده است، نشانه بعد تازه ای از بدبینی است. البته نباید دلبستۀ این فرض شد، زیرا امروز همانقدر درست است که در گذشته درست بوده است. از طرفی اگر آهنگ کنونی رشد جمعیت جهان و پیشرفت صنعت گستری (industrialization) و شیوع آلودگی تا چند دهۀ دیگر ادامه بیابد، دیگر نیازی به بررسی آینده نگری علمی نخواهد بود.
زمین از جمعیت مالامال و از منابع تهی خواهد شد. آلودگی، محیط زیست را تباه، اقلیمها را دگرگون، دیده ها را تار و ریه هامان را مجروح خواهد کرد. فاصلۀ سطح زندگی کشورهای غنی و فقیر افزون خواهد شد و این فاصله، مردم خشمگین و گرسنۀ جهان را به اعمالی از سر ناامیدی وا خواهد داشت که به کار بردن سلاحهای هسته ای یکی از آنهاست. رونق اقتصادی نیز روی به زوال نهاده و روابط انسانی مورد تهدید قرار گرفته است و آسیبهایی که به محیط زیست وارد آمده، به این دلیل ساده که دامنۀ آلودگیها از نقاط نشر آلودگی بسیار فراتر رفته، بیش از پیش به کیفیت زیستی و طبیعی کرۀ مسکون لطمه زده است.
اگر روند کنونی رشد مجهول القوه ادامه یابد، چشم انداز آیندۀ کره مسکون و بشر به راستی ناامید کننده است. اما این «اگر» کلمۀ خطیری است. به رغم نمودارهای ریاضدانان و متخصصان کامپیوتر، منحنیهای رشد– خصوصاً با توجه به افزایش خرگوشوار جمعیت- نمی تواند تا سالیان سال همچنان مجهول القوه باقی بماند. در طبیعت، رشد سریع و نامتعادل هر نوع جمعیت، خود به خود منجر به پیدایش نیروها و عوامل مخالفی می شود که آشفتگی نظام طبیعت را تصحیح و تعدیل خواهد کرد. توازنی که از لحاظ بوم شناسی (ecology) در طبیعت دیده می شود، محصول این فرایند متعادل کننده (homeostatic) است سازو کار (mechanism) های تصحیح کنندۀ طبیعی که در گذشته میان شئون زندگی انسان و محیط طبیعی خود به خود ایجاد تعادل می کرد، اکنون جای خود به تدبیرها و پیش بینی های سنجیدۀ اجتماعی داده است. افراد بشر اگر به جریانهایی که مخالف سرشت آنهاست آگاهی یابند، هرگز منفعل و پذیرا باقی نمی مانند. انسان ناگزیر از تغییر دادن مسیر حوادث است؛ و قطعاً هر کوششی در پیش بینی آینده که بر پایۀ تعمیم استنباط از روندهای موجود باشد، مورد استهزاء و تمسخر او قرار خواهد گرفت. هر جا که بشر به آگاهی دست یابد، روند امور محتوم و مقدر نخواهد بود.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64).
بحران محیط زیست و تکنولوژی از چهار دیدگاه:
1- دیدگاههای مالتوسیها و نومالتوسیها:
مالتوس در رساله ای پیرامون مبانی جمعیت، سخن از قانون عامی به میان آورده که بر رابطۀ میان جمعیت و کمیابی منابع حاکم است؛ مالتوس می افزاید تا وقتی رشد جمعیت در کنترل باشد، مقدار تولیدات کشاورزی نیز در حالت توازن با جمعیت قرار می گیرد، اما به محض آنکه این نظارت از میان برود، جمعیت با تصاعد هندسی افزایش خواهد یافت، حال آنکه تولیدات کشاورزی تنها می تواند به صورت تصاعد حسابی (عددی) افزایش یابد. مالتوس برای اثبات قانون خود، شاهدهای تاریخی رشد جمعیت در اروپا و آمریکا را مثال می آورد، او بیان می کرد که اگر قحط و غلا یا عامل مرگ و میر پیش بینی نشده دیگری بروز نکند، جمعیت در هر 25 سال دو برابر می شود. متأسفانه مالتوس برای افزایش محصولات کشاورزی به صورت تصاعد حسابی دلیل قانع کننده ای نیاورده و به همین دلیل این بخش از نظریه اش با سخت ترین انتقادهای منتقدین قرن نوزدهم روبرو شده است. مالتوس در ویرایشهای بعدی رساله اش بیش از آنچه در مقام موافقت با اندیشه های اقتصادی ریکاردو معمول زمان بود، بر قانون بازده کاهنده تاکید کرد. برهان ریکاردو این است که هر چه جمعیت فزونی یابد، زمینهای پست تر به زیر کشت می رود و سرانجام کاهش محصول از پی خواهد آمد. با همۀ پیشرفتها، در سالهای 1960 نظریات مالتوسیها در باب فشار جمعیت بر منابع محدود، محبوبیت گذشتۀ خود را بازیافت. در بررسی «محدودیتهای رشد» مفروضهای مالتوسیها بر پایه نتیجه هایی است که از پیشگوییهای کامپیوتری گرفته شده است. آمار و ارقامی که از سالهای 1900 تا 1950 و از 1950 به بعد پیرامون رشد مجهول القوۀ کاربرد مواد، جمعیت، آلودگی و مانند آنها به دست آمده به آینده هم تعمیم داده شده است. با توجه به محدودیتهای طبیعی در سالهای آینده، این تعمیم آهنگ افزایش عرضه را نیز شامل شده است. اما باید از خود پرسید وقتی چنین مفروضهایی را پایه استدلال خود قرار می دهند، چه نیازی به محاسبه های کامپیوتری هست؟ تجربۀ علمی در چند زمینه، پیشگویی های مالتوسیها را از اعتبار انداخته است. استدلال طرفداران «محدودیتهای رشد» بیشتر بر پایۀ رشد مجهول القوۀ آلودگی ناشی از افزایش گازکربنیک، فضولات اتمی، کاهش اکسیژن دریای بالتیک، حرارت عظیمی که از صنایع متصاعد می شود، افزایش مقدار سرب در قطعه های یخ گرینلند و نظایر آنهاست. این گروه از آن دسته از زمینه ها شاهد برمی گزینند که در برنامه ریزی مبارزه با آلودگی کمتر بدانها توجه شده است و زمینه هایی را که پیشرفتهای قابل ملاحظه ای در آنها صورت گرفته، از نظر دور می دارند. استدلالهای آسان مالتوسیها بر شاهدهای تاریخی و پیشرفتهای فنی متکی است. اشکال این گونه استدلالها در این است که تجربه های گذشته نمی تواند به آینده تعمیم داده شود. استدلال آنها بیشتر بر پایۀ زمینه هایی است که کمتر از سایر زمینه ها استعداد رشد و گسترش دارند.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64).
2- دیدگاههای هواداران محیط زیست:
در دههء 1960 استدلال های نومالتوسیها به صورت شعار درآمد و جزء شعارهای جنبش هواداران محیط زیست قرار گرفت. این جنبش آمیزه ای از چند جریان فکری است. عمده ترین آنها عبارتند از:
الف- جریانی با گرایش اجتماعی که بر یافته های دانش بوم شناسی تاکید می ورزد.
ب- طرفداری از فلسفۀ بازگشت به دامان طبیعت.
ج- مخالفت با اجبارها و الزامهای تکنولوژیک.
د- توجه کلی به مسائل محیط زیست.
این جریانها دست به دست هم داد و جنبش هواداری از محیط زیست را ایجاد کرد، اما خواسته یا ناخواسته، با جنبش ضد علم و تکنولوژی که در دهۀ 1960 دامنۀ گسترده ای یافت در یک جبهه قرار گرفت. استفن کاتگراو این جنبش را به دو بخش اصلی تقسیم می کند: 1- جنبش سنتی 2- جنبش آزادیخواه. آنچه میان این دو کاملاً مشترک است، زیانهای متوجه محیط زیست است؛ چه زیانهایی که بشر از دیرباز می شناخته و چه زیانهایی که نتیجۀ فعل و انفعالات سده های اخیر است و علم نوین آنها را کشف کرده است.
3- دیدگاههای اقتصادی- فنی اقتصاددانان اعتدالی:
هواداران این دیدگاهها دلیل می آورند که کمیابی مواد و منابع اساساً بر همه چیز تاثیر می گذارد و بشر را به جست و جوی منابع تازه، منابع جانشین و حفظ و نگهداری مواد و منابع موجود برمی انگیزد. بکرمان می گوید: طرز کار بازار به گونه ایست که تقاضای زیاد مصرف، دیر یا زود با تولید زیاد برآورده می شود؛ یا به گونه ای میان عرضه و تقاضا توازن برقرار می گردد. خوش بینهایی چون هرمن کان حتی می گویند: منابع شناخته شدۀ موجود بیش از میزان نیازهاست و برای اثبات دلیل خود منابع نفت دریای شمال را شاهد می آورند.
4- دیدگاههای سیاسی- اقتصادی مارکسیستها و گروههای متأثر از مارکسیسم:
پیروان این دیدگاه می گویند منابع آلودگی و کنترل آلودگی نمی تواند از روندهای اقتصادی جدا باشد. کمبود منابع و کنترل آلودگی به سرمایه، شیوه های تولید و قدرت در جامعه وابسته است. پاسخ مارکس به مالتوس این است: قانون مطلقی که بر رابطۀ میان انسان و زمین و کشاورزی حکومت بلامنازع کند، وجود ندارد. مارکس می گوید هر مرحله از تکامل اقتصادی قانون تولید خاص خودش را دارد.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64)
اوج و افول جنبش هواداری از محیط زیست:
در دهه ی 1960 ، بحث داغ محیط زیست و تکنولوژی به اوج خود رسید و بازار بحث و جدل و مناظره از آتش تند هواداران دیدگاههای گوناگون گرم شد. البته طرح مسائل مربوط به تکنولوژی و محیط زیست ناگهانی و بدون مقدمه نبود. در واقع پس از جنگ جهانی دوم و پیشرفت حیرت انگیز تکنولوژی، محیط زیست به صورتهای گوناگون با تهدید عوامل مختلف روبرو شد. اما بحث داغ تکنولوژی و محیط زیست در دهۀ 1960، نتیجۀ گرد هم آمدن چند عامل و به ویژه تعدادی عوامل روانی به شرح زیر بود:
الف- تابشهای اتمی و خطری که از این جهت می توانست متوجه طبیعت و جانداران باشد، بسیار نگرانی آور بود.
ب- تجزیه ناپذیری سمهای کشاورزی و مواد دفع آفات، تهدیدی جدی به زیان طبیعت قلمداد می شد.
پ- مجموعۀ داستانهای وحشت آور راشل کارسن(Rachel Carson) و مخصوصاً داستان "بهار خاموش"
( Silent Spring)، بسیاری از مردم را عمیقاً تکان داد.
ت- خبرهای مربوط به مرگ و نابودی دریاچۀ اری (Erie)، بزرگترین دریاچه آمریکا.
ج- غرق شدن کشتی نفتکش توری کانیون (Torrey Canyon)، نشت نفت در آبهای اقیانوس و تاثیر ناگواری که بر زندگی جانوران دریایی گذاشت.
د- انتشار خبر ارقام هراس انگیز رشد بی رویۀ جمعیت و گفتگو از دشواریهای افزایش جمعیت.
ه- انتشار کتابهای جدی و مستند دربارۀ بحرانهای محیط زیست؛ مانند کتاب «فضانا و زمین» (SpaceshipEarth) نوشته کنت باولدینگ (Kenneth Boulding) و «تنها یک زمین» نوشتۀ رنه دوبو و باربارا وارد.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64)
علل عمده شکلگیری نهضت سبز:
نهضت سبز تا حدودی به عنوان واکنشی در برابر کارکردهای خودویرانگر جوامع غربی و تا حدودی به مثابه پاسخ به آگاهیهای روزافزون زیستمحیطی شکل گرفت. سخن اساسی محیط زیستگرایان این است که ما نمیتوانیم انتظارات و تقاضایی نامحدود از کره زمین داشته باشیم که فقط دارای منابعی محدود و پایانپذیر است.
موضعگیری سیاسی آنها به این شکل است که میگویند:
اکنون میزان تقاضا به امکانات عرضه چند نسل چربیده است و این امر عمدتاً ناشی از کارکردهای جوامع غربی است.
تأثیرات و پیامدهای این کارکردها: نابودی فزاینده بعضی از گونههای حیات، ناپدید شدن جنگلهای استوایی و زمینهای کشاورزی ، نازک شدن لایه اوزون ، گرم شدن کره زمین و شدت گرفتن فاجعههای زیستمحیطی میباشند. (نظریه رفاه سیاست اجتماعی چیست؟، ص 368 و 369)
که مثال بارز ناپدید شدن جنگلها و زمین های کشاورزی اتحاد جماهیر شوروی سابق است. این کشور برای آبرسانی به مناطق کم آب تر بسیاری از رودخانه ها و شاخابهایی را که به آن سرازیر می شدند، از مسیر اصلیش منحرف ساخت. این کار در مراحل اولیه باعث افزایش سطح تولید کشاورزی در منطقه شد ولی دریاچه آرال طی چند نسل و در زمان حال به صورت دریاچه ای مرده و رو به زوال درآمده است و اگر این روند ادامه یابد، حیات نباتی و زیست محیطی وابسته به این دریاچه را به طور کلی در معرض خطر قرار می دهد. (جنبش سبزها، نشریه همشهری، 19-20/4/79)
از جمله پیامدهای نازک شدن لایه اوزون نیز می توان به مواردی اشاره کرد: از جمله افزوده شدن 81 هزار بیمار مبتلا به سرطان پوست به ازای 5 درصد کاهش ضخامت لایه اوزون در آمریکا، افزوده شدن 100 هزار تا 150 هزار بیمار چشمی به ازای یک درصد کاهش ضخامت لایه ازن در سال1985، مرگ 6 میلیون قطعه ماهی در سال به ازای 16 درصد کاهش ضخامت لایه ازن (اثر بر اکوسیستم دریاها و اقیانوسها)، 25% کاهش بازده سویا به ازای 25% کاهش لایه اوزون(اثر بر اکوسیستم خشکی). (سرطان پوست و بیماریهای چشمی پیامد نازک شدن لایه ازن، نشریه جام جم، 13/7/79)
بنیانهای فلسفی جنبش سبزها:
جنبش سبزها یک جنبش رمانتیک نیست و مبتنی بر آخرین دستاوردهای فیزیک مدرن است و با آگاهی از بافت پیچیده و بسیار دقیق ارگانیسمهای طبیعی و حتی خود کره زمین تحول یافته است. ایدئولوژیک و سیاسی از آن روست که با انتقاد از وضع موجود، در جهت ارائه روش جدید و فلسفه نوینی برای زندگی است. در فلسفه سبزها، بر روی اکوسیستمها تأکید میشود. در هر اکوسیستمی همه اجزاء و اعضای آن در حالت تعادل و توازن نسبی و متقابل در نظر گرفته میشوند و انسان بخشی از این اکوسیستم است. انسان باید در هماهنگی با سایر عناصر باشد نه حاکم بر آنها. هدف این جنبش این است که از دخل و تصرف شدید در اکوسیستم صرفنظر کنیم و در صورت امکان عدم دخل و تصرف، باید از غارت و تصرف بیش از حد در منابع طبیعی جلوگیری کنیم. (جنبش سبزها، نشریه همشهری، 19، 20/4/79)
آغاز اندیشههای زیستمحیطی:
اندیشههای زیستمحیطی با سر و صدایی که درباره انفجار جمعیت (نظریۀ مالتوس) به راه افتاد و هراس و وحشتی اجتماعی به راه انداخت، و جماعتی که پیشبینی می کردند که کره زمین در آینده نزدیک به سبب فاجعههای زیستمحیطی از میان خواهد رفت، آغاز شد.
عدم تحقق پیشگوییهای فوق به نفع نهضت سبز تمام نشد و دو پیامد مهم برای نهضت سبز به دنبال داشت:
اول: باعث برآمدن بحث و جدلی سخت میان برخی سبزها و بسیاری از ضد سبزها شد که محیطزیستگرایی را فلسفهای ضد مدرن در باب ریاضتکشی و مدیریت شرایط بحرانی میپنداشتند. بعضی سبزها تا به آنجا پیش رفتند که تأکید کردند مقابله با بحران، مستلزم رها کردن دموکراسی است تا جماعت دانشمندان و تکنوکراتهای محیطزیستگرا بتوانند بر کره زمین حکومت کنند.
دوم: به مجردی که پیش بینی های جنجال برانگیز درباره کره زمین به تحقق نپیوست، واکنش دیگری علیه سبزها به راه افتاد که سردمداران آن غالباً راستهای تندرو بودند. آنها طرفداران محیط زیست را به عنوان وصله های ناجوری تصویر می کردند که هم ضد سرمایهداری هستند و هم استعداد و مهارت آدمیان را برای سازگاری تکنولوژیکی و اقتصادی با شرایط تغییر یافته زمین دست کم میگیرند. (نظریه رفاه، سیاسیت اجتماعی چیست؟ ص 369)
جنبش سبز به عنوان چالشی در برابر سرمایهداری:
خطر اصلی سیاستهای سبز برای سرمایهداری در مورد مصرف منابعی است که تجدیدشونده نیستند. جنبش سبز معتقد است که منابع کره زمین محدود است و باید از مصرف زیاد منابع خودداری کرد. در حالی که سیاستهای سرمایهداری جهانی بر این باور مبتنی است که منابع کره زمین، به دلیل نوآوریهای علمی و تکنولوژیکی ارائه شده از سوی نظام سرمایهداری میتواند جایگزینی نامحدود منابعی را که مورد استفاده قرار میگیرند، تضمین کند. (جنبش سبز چالشی در برابر سرمایه داری، نشریه رسالت، 12/5/78)
حزب سبز آلمان:
حزب سبزهای آلمان یکی از موفقترین حزبها بوده و به عنوان یک الگو تأثیر زیادی بر احزاب سبز در سایر کشورها داشته است. در سال 1979، در آلمان، سبزها برای اینکه فعالیتهای فوق پارلمانی و سیاستهای انتخاباتی را باهم بکار گیرند، خود را به عنوان یک حزب سیاسی در سطح فدرال مطرح کردند.
آنها در شالودهریزی حزب خود 2 اصل عمده را به تصویب رساندند:
- ایجاد اروپایی عاری از هرگونه سلاح هستهای
- تمرکززدایی در حکومتهای اروپایی و تبدیل آنها به گروههای منطقهای
برنامه سیاسی این حزب، از نظر زیستمحیطی در عین حال که از تغییرات اقتصادی ضروری یاد میکند، سئوالاتی را در مورد موضوعاتی چون عدالت اجتماعی، حقوق زنان، صلح، خودمختاری محلی و منطقهای، آزادیهای مدنی و دموکراسی رادیکال نیز مطرح میکند. طی دهه 1980 سبزهای آلمان غربی به عنوان الگویی برای ظهور جنبشهای سبز در کشورهایی نظیر کشورهای اروپای شرقی، آمریکا، استرالیا، نیوزیلند، ژاپن و کشورهای متعددی از جهان سوم درآمدند. (جنبشهای سبز، نشریه بنیان، 21/1/81)
طرفداران اصلی جنبش سبزها:
«طرفداران سوسیالیست محیط زیست» که هوادار تثبیت موقعیت سبزها به عنوان یک نیروی سیاسی چپ برای حزب سوسیال دمکرات بوده و با تأکید بر حمایت از مبارزات دفاعی کارگران، به بحث درباره نوعی سوسیالیسم با جهتگیری به سمت طرفداری از محیط زیست بر مبنای پایههای تکنیکی – مادی جدید میپردازد.
«بنیادگراها» که درباره ضرورت یک انقلاب «فرهنگی» یا «اخلاقی» بحث میکند. انقلابی که در آن نیازهای کاذب مصرف کنندگان که توسط سرمایهداری ایجاد شده به کنار گذاشته شود و شیوه زندگی جدید جایگزین آن گردد.
«طرفداران لیبرال محیط زیست» طیفی از گروههای متفاوت را دربرمیگیرد که دنبال ارائه طرحهایی برای ایجاد یک «درآمد پایه» بدون اینکه با کار ارتباطی داشته باشد و نیز یک «اقتصاد دوگانه» هستند که به افراد آزادی بیشتری برای پیشرفت خود و مطالعه و کار به صورت خودمختار را می دهد. (جنبش های سبز، نشریه بنیان، 21/1/81)
ده اصل محیط زیستگرایی جدید:
اصل اول: تعیین دقیق اولویتها: جدی بودن مشکلات زیستمحیطی و کمبود منابع مالی، اولویتبندی و مرحلهبندی دقیق اقدامات اصلاحی را الزامآور ساخته است. باید از رویکردهای کلی، سطحی و پرهزینه اجتناب شود و روشهای جدی تعیین اولویت بر اساس مطالعات اعمال شود.
اصل دوم: محاسبۀ دقیق هزینهها: باید از سیاستهای زیستمحیطی پرهزینه اجتناب شود. باید بتوان با منابع محدود به دستاوردهای خیلی زیادی نائل آمد. این رویکرد نیازمند همکاری جدی کارشناسان محیط زیست و اقتصاددانان است.
اصل سوم: تقویت فرصتهای برد- برد: برخی از دستاوردها در محیط زیست در بردارندۀ هزینههایی است. به تعدادی از این دستاوردها میتوان به عنوان محصولات جانبی سیاستهایی که هدف از آنها بهبودکارایی و کاهش فقر است، دست پیدا کرد. کاهش یارانههای مربوط به استفاده از منابع طبیعی، شفاف نمودن و اختصاص مجدد حقوق مربوط به اموال و داراییها از جمله مثالهای سیاستهای برد- برد است.
اصل چهارم: بهرهمندی از سازوکارهای بازار: از لحاظ عملی و نظری انگیزههای مبتنی بر بازار برای کاهش خسارتهای زیستمحیطی بسیار مؤثر هستند. رویکردهای ابتکاری همچون: هزینههای مربوط به فاضلاب و انتشار گازها، مجوزهای بهرهبرداری و هزینههای استخراج، مجوزهای قابل معاوضه از جمله مثالهای مربوط به این موضوع هستند.
اصل پنجم: استفاده بهینه از ظرفیتهای سازمانی و نظارتی: در بسیاری از کشورها توان اداری و اجرایی معمولاً بسیار ضعیف است. این رویکرد همچنین نقشهای بیشتری در اختیار سازمانهای غیردولتی و گروههای محلی قرار میدهد.
اصل ششم: همکاری با بخش خصوصی به جای رقابت با آن: اکثر دولتها به سمت مشارکت بیشتر با بخش خصوصی پیش میروند. آنها سعی دارند تا در یک گفت و شنود و برنامههای حاصل شده از راه مذاکره و قابل نظارت مشارکت بخش خصوصی را جلب کنند.
اصل هفتم: جلب مشارکت کامل شهروندان: چنین مشارکتهایی به چهار دلیل زیر لازم هستند:
الف- افراد محلی اغلب خیلی بهتر از دولتها میتوانند اولویتها را شناسایی کنند.
ب- اعضای جوامع محلی، اغلب راه حلهای کمهزینهای را میشناسند که دولتها از آن بیاطلاعاند.
ج- انگیزه و تعهد جوامع ملی، اغلب در حکم تکمیلکننده یک پروژه زیستمحیطی است.
د- این مشارکت به عنوان وزنهای در مقابل منافع گروههای ذینفوذ به ایجاد بستر لازم برای دگرگونی کمک میکنند.
اصل هشتم: سرمایهگذاری روی شرکای مناسب: مشارکت سازمانهای غیردولتی در روشهای مربوط به تعیین اولویت و روابط سهجانبه (دولت، بخش خصوصی و سازمانهای محلی) روز به روز در حال افزایش است. ارزش چنین مشارکتهایی به واسطه لزوم انجام اقدامات هماهنگ به منظور حل مشکلات زیستمحیطی است.
اصل نهم: اهمیت دادن به مدیریت بیش از فنآوری: روشهای بهبودیافتۀ مدیریتی، همیشه در حکم مکمل و گاهی اوقات در مقام جانشینی برای سرمایهگذاری در بخش تجهیزات هستند.
اصل دهم: توجه به محیط زیست از ابتدا: موقعی که بحث استفاده از محیط زیست مطرح میشود، پیشگیری خیلی ارزانتر و موثرتر از درمان است. اکثر کشورها اکنون در صدد ارزیابی و کاهش صدمات بالقوه ناشی از سرمایهگذاریهای جدیددر امور زیربنایی هستند.
(ده اصل محیط زیست گرایی جدید، نشریه همگامان، 23-24)
طبقهبندی تفکر سبز: (سبزهای تاریک – سبزهای روشن)
سبزهای تاریک:
سبزهای تاریک یک شاخه انقلابی از جنبش سبز به شمار میروند. بقای طبیعت و زمین، بسیار مهم است. تغییرات رادیکال حتماً باید رخ دهند، ولی با حفظ انسانیت انسانها به عنوان بخشی از طبیعت و از سوی دیگر فعالیتهایشان نیز بایستی ثابت بماند. مخصوصاً از دویست سال گذشته که با ظهور صنعتی شدن سیاره ما به یغما رفته و شکل های زندگی تغییر کرده و حتی زمین نیز شدیداً در معرض تهدید جدی قرار گرفته است. از داغ ترین این وضعیتها مهار روند رو به رشد جمعیت می باشد. اکولوژیست های تاریک معتقدند که انسانها، جهت کاهش بار زمین نیازمند کاهش الگوهای مصرف هستند. آنها از سوی دیگر پشتیبان حقوق حیوانات یعنی دومین طبقه از ذی شعوران این سیاره هستند. مردم جهان سوم بیشتر توجه خود را معطوف به کشورهای ثروتمند جهان کرده اند و سبزهای تاریک درصدد برابر ساختن این دو قطب هستند. تغییر شیوه زندگی کلید اصلی این برابرسازی است. مردم باید بلادرنگ در شیوۀ زندگی خود تغییراتی ایجاد کنند که سبب کاهش آسیب رسانی به زمین شود.سبزهای تاریک معتقدند که باید به مردم برخی روشهای معتدل مصرف ارائه شود و مردم خودشان تأثیرگذاری منفی بر روی محیط را کاهش دهند و منتظر نمانند که اقدامی از طرف دولت در جهت بهبود اوضاع انجام گیرد.
سبزهای روشن:
سبزهای روشن اصلاح گرا هستند. آنها تمایل دارند در آغاز با جوامع صنعتی پیشرفته کار را شروع کنند و یک رویکرد بسته ای را در دستور کار خود دارند. همچنین معتقدند: رشد اقتصادی مستمر مشکلات محیطی را حل میکند، مشکلات محیطی جهان فراتر از پیشرفتهای علمی و فنی انسان نمیباشد. مکانیزم های بازار جهت تصحیح عدم تعادلات محیطی که بسیار زیاد هستند، وجود دارد.
آنالیز هزینه – سود راهی جهت تصمیم گیری در خصوص میزان محافظت مورد نیاز برای محیط می باشد. این کار مستلزم بکار گیری هزینه می باشد که باید بودجه ای را به آن تخصیص داد که این هزینه خود بعنوان یک سرمایه گذاری بسیار پر منفعت می باشد.
مکاتب محیطزیستگرایی شامل:
1- محیط زیست گرایان لیبرالی
2- محیط زیست گرایان محافظه کار
3- محیطزیست گرایان رادیکالی: که خود شامل سه گروه می باشد؛
الف- محیط زیست گرایان سوسیالیستی
ب- محیط زیست گرایان فمینیستی
ج- محیطزیست گرایان آنارشیست
محیطزیستگرایان لیبرالی: محیط زیست گرایان طرفدار بازار آزاد، فقط مشکلات زیستی اندکی قائلند و اعتقاد دارند که این مشکلات را می توان از طریق سازوکارهای بازار حل کرد. برای مثال به نسبتی که مادهای کمیابتر میشود و استخراج پرهزینه میگردد، بهای خرید آن افزایش مییابد و در نتیجه تقاضا کاهش یافته و موجودی آن حفظ میشود. اگر هم اقدام دولت ضروری شود این اقدام باید در قالب چارچوب های مقرراتی صورت گیرد تا به بازار، برای کار بهتر کمک کند.
محیطزیستگرایان محافظهکار: اینان تعبیری مصلحت جویانه از محیط زیست گرائی دارند و معتقدند که: اگر می خواهیم «توسعه پایدار» تحقق پذیرد، لزوماً باید تغییراتی در نظامهای اجتماعی – اقتصادی خود صورت دهیم. در این راه بسته به نوع و ماهیت مسئله، از ابزارهای مختلفی استفاده کنیم. بازار، دولت یا هر دو و در سطحی محلی، ملی و بین اللملی. رشد را می توان از لحاظ محیط زیست بی خطر کرد، و بر این مبنا، محرومیت های جهان سوم را میتوان بی آنکه به معیارهای زندگی دنیای پیشرفته لطمه وارد شود از بین برد. آنچه اهمیت دارد نوعی «نوسازی زیست محیطی» است به این معنا که روند های سیاست گذاری موجود، از طریق ایجاد اجماعی گسترده بین دولتها، شرکتها، دانشمندان و فعالان محیط زیست – به هدفهای زیست محیطی جدید معطوف شود.
مکاتب محیطزیستگرایی رادیکال: اینها جملگی به ضرورت اصلاحات نهادی پردامنه اعتقاد دارند و دستی به سر و گوش ساختارهای سیاسی موجود کشیدن را کافی نمی دانند، که شامل محیطزیستگرایان سوسیالیستی، محیطزیستگرایان فمینیستی، محیطزیستگرایان آنارشیست میشوند.
الف- محیط زیستگرایان سوسیالیستی: قدمت سوسیالیسم زیستی به قدمت جنبش سبز میباشد. سوسیالیست زیستی صدمه به زمین را مرتبط با کارهای کاپیتالیسم میدانند. نابودی محیط زیست با استثمار طبقاتی و نابرابری های اجتماعی پیوند دارد. ثروتمندان از منابع مصرف می کنند تا موقعیت ممتاز خود را پایدار نگاه دارند و تنگدستان منابع مزبور را مصرف می کنند تا وضعیت خود را در قبال ثروتمندان بهبود بخشند. بدین ترتیب، فقط یک نظام مالکیت عمومی، برابری اجتماعی و برنامه ریزی کلان اجتماعی و جهانی است که می تواند از طریق پیشگیری از اتلاف رقابت آمیز بازار سرمایه داری باعث عاقلانه شدن چگونگی استفاده ما از منابع شود.
ب- محیطزیستگرایان فمینیسم: معتقدند که تسلط بر طبیعت به سلطه مردان بر زنان مربوط است. گرایش به سلطهگری، مقهور کردن، استثمار، سرکوب عمدتاً غرایزی مردسالارانه است که باید از طریق ارزشهایی چون احساس نگهداری، پرورش، همکاری، همدلی و مشارکت از جهات اجتماعی و اخلاقی مهار شود.
ج- محیطزیستگرایان آنارشیسم: اینان بر این باورند که تکیه کردن بر دولت یا بازار بیهوده است و فقط اقدامات تعاونی مساوات طلبانه، خود مختار و اشتراکی می تواند آن نظامهای افقی و غیر متمرکز و سازمانهای اجتماعی و اقتصادی مناسبی را که برای پایداری به آنها نیاز داریم ایجاد کند. هر یک از گروههای فوق، علی رغم اختلافاتی که با یکدیگر دارند، ظاهراً از نوعی «دموکراسی سبز» حمایت میکنند. مبنای نظر آنها این است که بقا و پایداری دراز مدت فقط می تواند از پایین پایه گذاری شود و هرگونه تحمیلی که از سوی نخبگان علمی و سیاسی صورت گیرد، با نوعی واکنش مردمی مواجه خواهد شد و ما را از هدفهای زیست محیطی منحرف خواهد کرد.
(نظریه رفاه، سیاست اجتماعی چیست؟ ص 370 و 371)
سبزها و دولت رفاه:
سبزها با دولت رفاه در تضاد هستند. سبزها مخالف کالاها و خدماتی که دولت تولید می کند نیستند، بلکه مخالف نحوه توزیع این کالاها و خدمات از سوی دولت می باشند. سبزها معتقدند که دولت های رفاه بروکراسی های رفاهی هستند و به صورت سازمانهایی در میآیند که توانایی کنترل زندگی مردم را در اختیار می گیرند و چنین روشی باید محدود گردد. رفاه اجتماعی نباید از سوی دولت فراهم شود. سبزها عقیده دارند که دولت رفاه باید یک دولت غیر متمرکز محلی با درجه بالائی از مشارکت شهروندان و نقش پراهمیت سازمانهای داوطلبانه در آن باشد. به عبارت دیگر آنها از خصوصی ساختن به سمت یک رفاه غیر متمرکز بحث می کنند که در آن نیاز کمتری به رفاه احساس می شود بطوریکه شهروندان خود این خدمات را فراهم میکنند.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی آرن.ای.گیر ص 132)
سیاست های سبزها:
- طرفداران محیط زیست از دهه 1990 شروع به اعمال نفوذ بر سیاست اجتماعی کردند. سبزها جزو طرفداران اولیه درآمد پایهای یا درآمد شهروندان میباشند که به عنوان یکی از حقوق اجتماعی آنها به صورت هفتگی به آنها پرداخت میشود و این مسئله موجب شناخت ارزش و نقش کارهای بدون دستمزد میشود.
درآمد پایه ای می تواند جایگزین مزایا و امتیازات بیمه های ملی، تخفیف مالیات و بسیاری دیگر از امتیازات شود. این درآمد توجه سبزها را به خود جلب کرده است زیر می توانند کارهای بدون دستمزد را دوباره ارزیابی کنند زیرا کسانی که کار بدون دستمزد انجام می دهند طبق حقوق اجتماعی خود درآمد پایه ای را دریافت می کنند.
- تغییر ماهیت مالیات بر درآمد و تغییر جهت آن بر روی فعالیت های آلوده کننده، این مالیات های زیستی نیازمند شکل گیری جهت رفتار با فعالیت های سنگین مختلف و شایع در اقتصاد پیشرفته می باشند.
- تعیین مالیات های محدود بر کالاهایی که برای محیط زیست کم خطر یا بی خطر هستند، یا به صفر رساندن مالیات این گونه کالاها.
- تعیین مالیات بر کاربرد کربن بصورتی که سرمایه داران مجبور شوند تولید دیاکسیدکربن را تقلیل دهند.
- تعیین مالیات های سنگین بر ذخایر تجدید ناشدنی یا ذخایری که تجدید آن دشوار است.
- ممنوعیت مطلق بهره برداری از برخی گونه های حیوانی که نسل آنها در حال انقراض است برای استفاده یا تولید انواع مخصوصی از کالاها.
- انتشار پروانۀ مجوز آلودگی محدود که قابل داد وستد باشد.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 132)
مارکسیسم و بحران زیست محیطی:
از دیدگاه مارکسیستی، اقتصادزیست محیطی می کوشد تا مشکلات زیست محیطی را از طریق بسط اصول شیوه تولید حل کند، در حالی که همین تولید مسول بحران زیست محیطی جهانی است . به نظر مارکس، نظام حاکم بر جهان، سرمایه داری و بتوارگی کالا است، یعنی ارزیابی چیزها با ارزش پولی یا ارزش مبادله آنها، وحتی اقتصاددانان زیست محیط گرا نیز این طرز تفکر را دنبال می کنند. کالا پنداشتن چیزها است که رابطه طبیعت ومردم را در هاله ای از ابهام فرو می برد وسپس مردم را از فهم یا کنترل نظام، که بخشی از آن به شمار می روند، باز می دارد کالا پنداشتن چیزها است که شرایط طبیعی برای خلاقیت انسانی را به دارایی خصوصی وسرمایه بدل می کند واستعداد خلاق مردم را به قدرت کار قابل خرید وفروش در بازار تقلیل می دهد. تفکر در حیطه پول، روابط قدرت در جامعه، تحقیر طبیعت ومردم، فقدان عقلانیت ونظامی که کالا ها را نه برای استفاده بلکه برای عاید شدن سود تولید می کند، و پویایی گریز ناپذیر نظام اقتصادی که در آن موسسات تجاری در حال تنازع بقا باید همیشه به بهبود تکنولوژی وسوء استفاده از طبیعت ومبارزه برای بازار های نو بپردازند، همگی به ناپایداری روز افزون جامعه ای می انجامد که در آن میان اجزای مولفه روابط نا برابر ی وجود دارد وبرابری تولید ومصرف را تضمین نمی کند. تنها زمانی می توانیم دریابیم که نظام سرمایه داری تا چه اندازه از نظر زیستی ویذانگر است که بفهمیم وقتی صور سرمایه داری به جوامع سنتی مبتنی بر حالت تولید ثابت رسوخ می کند، چه اتفاقی می افتد. برای مثال در گینه نو دگونگ ها که اکنون در قایق های موتوری بوسیله مردمی صید می شوند که آرزوی نامحدودی دارند و صید خود را در بازار سیری ناپذیری می فروشند، رو به انقراض اند. مارکس تأثیر سرمایه داری را چنین خلاصه کرد:
به محض اینکه تولید برپایه سرمایه استوار شد از یک طرف صنعت مندی جهانی را می آفریند – یعنی کار مازاد، کار ارزش آفرین – و از طرف دیگر نظامی را می آفرینند که از قابلیتهای طبیعی و بشری سوءاستفاده می کند در این نظام هیچ چیز خارج از چرخه تولید و مبادله اجتماعی مشروع و با ارزش نیست. پس سرمایه جامعه بورژوا را ایجاد می کند و تصرف طبیعت را تعهد اعضای جامعه می داند.... (پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 133و 134)
مارکسیسم رهیافت هگلی به بحران زیست محیطی را نشان می دهد. مارکسیست ها علاقه مندند تا نشان دهند که آنچه توسط ایدئولوگ های سرمایه داری، افرادی که تحت سلطه تفکر دکارتی هستند، به عنوان نظام طبیعی معرفی می شود، نظام فرهنگی – اجتماعی غیر طبیعی است که در زمان و مکان ویژه ای ایجاد شد. به نظر مارکسیست ها، علم دکارتی فی نفسه یک فرآورده تاریخی این نظام فرهنگی – اجتماعی است. این نظام فرهنگی – اجتماعی که اکنون بر جهان حاکم است، ذاتاً هموار ساختن راه برای ایجاد یک نظام فرهنگی- اجتماعی عقلانی تر مهیا است، نظامی که در آن مردم، با عمل مطابق مقولاتی که هستی اجتماعی آنها را بنا می نهد، قادر خواهند بود تا استعداد خلاق بشریت را به جای سرکوب کردن، متحقق سازند. در حالیکه هگل گرایی در تفکر مارکسیستی باعث شد که پویایی مستقل طبیعت دست کم گرفته شود،
«ماتریالیسم» مارکس تا حدی این هگل گرایی را جبران کرده و توسعه یک جریان زیست محیطی قدرتمند را درون سنت مارکسیسم تسهیل کرده است.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 135)
مارکس و انگلس گاه و بی گاه به موضوعات زیست محیطی توجه کرده اند و پایه های زیست محیط گرایی مارکسیستی نظام مند در زمان حیات مارکس بنا نهاده شد، یعنی هنگامی که یک سوسیالیست اوکراینی، سرگی پودولینسکی، کوشید تا نظریه مارکس درباره ارزش مازاد را به صورت تصرف انرژی قابل استفاده باز تنظیم کند. وی با توجه به انرژی، دامنه استثمار دهقانان را آشکار کرد و محدودیتهای توسعه اقتصادی را نشان داد. در نتیجه انرژی گرایی به مولفه مهمی در مارکسیسم بدل شد، به ویژه در روسیه یعنی جایی که انرژی گرایی توسط بوگدانف، که هدف اصلی لنین در کتاب ماتریالیسم و نقادی تجربی حمله بر اصلاح گرایی وی بود، توسعه یافت. کار بوگدانف اصیل، و نماینده مهمی از سنت مارکسیسم زیست محیط گرا در تضاد با مارکسیسم- لنینیسم است. بوگدانف در باز تنظیم مارکسیسم از طریق انرژیک نه تنها محدودیتهای زیست محیطی و نیاز به حفظ آن را خاطر نشان کرد، بلکه از این فرض مارکس که روابط مالی تنها پایه های روابط قدرت هستند، انتقاد کرد و کار مارکس را در تجزیه تشکل های اجتماعی- اقتصادی به پایه ها و ابر ساختارها رها کرد. به نظر بوگدانف، مهم نیست که اموال در اختیار چه کسی باشد بلکه مهم آن است که چه کسی تولید را سازماندهی می کند، پس تا هنگامی که مردم فعالیت های تولیدی خود را سازماندهی نکنند، سرکوب خواهند شد. وی گفت باید فرهنگی که طبقه کارگر را به ابزار تولید تقلیل داده است، با خلق یک فرهنگ پرولتاریایی نو جایگزین ساخت. در چنین فرهنگی مردم می توانند زندگی خود را کنترل کنند.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 136)
انتقاد مارکسیست ها از سیاستهای مالیاتی سبزها:
تحلیل های مارکسیستی از بحران زیست محیطی، درباره عدم امکان حل مشکلات به وسیلۀ رهیافت متداول، یعنی مالیات بستن بر آلودگی بحث کردند. زیرا چنان رهیافتی تضاد اجتماعی میان نظام فعلی و اصلاح مالیاتی را نادیده می انگارد و از ابعاد جهانی بحران زیست محیطی غفلت می کند و واقعیتهای سیاسی جامعۀ سرمایه دار و برخی حقایق بوم شناختی تولید و مصرف نظام سرمایه داری را که مستقیماً در بحران بوم شناختی نقش دارد نادیده می گیرد. این تضاد ارثیۀ افرادی می شود که از انحطاط زیست محیطی رنج خواهند برد و هزینه حفاظت از آن را متحمل خواهند شد. فقرا از آلودگی در محل کار و زندگی و محل گذران تعطیلات، بیشترین آسیب را خواهند دید.
آنکلاند و بلوستون پیشبینی کردند که مالیاتهایی که این واقعیات را نادیده میگیرند، بار سنگین هزینۀ بهبود زیستمحیط ثروتمندان را بر دوش فقرا خواهند نهاد. آنچه نادیده گرفته شده ابعاد جهانی بحران زیست محیطی است. تأثیر نظارت دولت در کشورهای ثروتمند، انتقال صنایع آلودهکننده به جهان سوم بوده است. کشورهای جهان سوم عملاً مجبور شدهاند که زیستمحیطهای خود را به خاطر منفعت کشورهای مرفۀ جهان اول ویران سازند.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 139)
مسئلۀ دفن زبالهها که ممکن است موضوع مناقشۀ کشورهای صنعتی و کشورهای در حال توسعه قرار گیرد، به خوبی تصویرگر دام فقر است. تعدادی از دولتهای غرب آفریقا پذیرفتهاند که از اواسط دههی 1980 در ازای دریافت کمک اقتصادی، زبالههای سمی و هستهای کشورهای پیشرفتۀ صنعتی را در خاک خود مدفون سازند. این دولتها به بهای آلوده کردن محیط زیست خود، در ازای هر تن زباله تنها 5/2 تا 40 دلار دریافت خواهند نمود که باید این مبلغ را با نرخ دفن هر تن زباله در اروپا – یک هزار دلار- مقایسه کرد. این کشورها منابع اراضی و امنیت درازمدت محیط زیست و مردم خویش را در ازای دریافت سرمایۀ لازم برای توسعه، مبادله میکنند.
(سیمای امنیت در آیینه محیط زیست، نشریه اطلاعات سیاس-اقتصادی، 136-135 ص6)
آلودگی صادر شده است بزرگترین مشکل آن است که کشورهای جهان سوم عملاً مجبور شده اند که زیست محیط های خود را به خاطر منفعت کشورهای مرفۀ جهان اول ویران سازند کشورهای جهان سوم ذخایر معدنی خود را به قیمتهای بسیار پایین صادر میکنند. درختان جنگلی خود را قطع میکنند و برای بقا در این تنازع اقتصادی و توسعه در یک نظام جهانی دارای روابط نابرابر قدرت، بیش از حد از زمینهایشان بهرهبرداری میکنند. بهبود اندک کیفیت زیست محیط ملل مرفۀ جهان اول وقتی با ویرانی زیستمحیطی انبوه در جهان سوم سنجیده شود بیاهمیت جلوه میکند.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 140)
زیست محیط گرایی پسامدرن:
نظریه پردازان پسامدرن با اینکه به تحلیل های مارکسیستی از بتوارگی کالا و طبیعت ستمگر سرمایه داری علاقمند هستند، ولی به برداشت مارکسیستی از انسان ها مشکوک هستند و آن را ادامه سوگیری فن مدارانه نسبت به طبیعت تمدن غربی و سرمایه داری می دانند. زیست محیط گرایان پسامدرن، یعنی «بوم شناسان ژرف» و جنبش های همراه (اکوسوفی، صلح سبز و اکوفمنیسم)، تمرکز های اروپا محور، انسان محور و جنسیت محور و سترگ روایتهای پیشرفت مبنی بر این اصطلاحات را رد می کنند. نقادی مارکس از مقولات حاکم بر زندگی مردم چندان عمیق نبود. در این زمینه ژان بودریار گفته است: نظام اقتصاد سیاسی فرد را فقط به عنوان «قدرت کار» قابل خرید و فروش در نظر نمی گیرد بلکه مفهوم قدرت کار را نیز به عنوان استعداد اساسی انسان می آفریند. این نظام ، فراتر از آنچه تصور ما بگنجد، در پی تعیین هویت افراد با قدرت کار و عمل است و به «دگرگون کردن طبیعت مطابق آمال انسانی» گرایش دارد.
طرد چنین برداشتی از انسان با رد تصور تاریخ به صورت «انسانی کردن» تدریجی طبیعت و ویرانی تمام صورزندگی و حالات تفکر موجود در مسیر این دگرگونی همراه است. پسامدرنیسم «بوم محور» است. پسامدرنیسم به جوامع وفرهنگ های غیر غربی، ایده ها و آرای سرکوب شده اقلیت ها، تقدیس طبیعت، مذاهب شرقی و صور غیر انسانی حیات، احترام میگذارد با این که پسا ساختار گرایان فرانسوی از جنبشهای نو اجتماعی، مثل جنبش زیست محیطی، حمایت میکردند ولی دلمشغولی اصلی آنها زیست محیط نبوده است.گرچه آنان سنت ضد دکارتی، ضد هگلی و مهمتر از همه ضد افلاطونی تفکر را، که با نیچه و هایدگر آغاز شد، احیا کردند و بسط دادند. اینان به ویژه از حمله نیچه به ضد طبیعت گرایی تفکر غربی و نیز حمله هایدگر به سوگیری فن مدارانه تمدن غربی حمایت کردند.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 146)
زیست محیط گرایی پساساختارگرا:
توسعه فرهنگ پسامدرن نشان داده که ایده پیشرفت تمدن غربی تا چه اندازه ای توان فرسا بوده است، در ضمن تمایل مخالفان این ایده را به تکرار صوری از تفکر که باز هم به توان فرسایی می انجامند، واضح کرده است. هرچند نیچه، هایدگر، پساساختارگرایان و پسا مدرنیست ها درباره سوگیری تمدن غربی به سوی سلطه، آرای قابل توجهی ابراز داشته اند ولی یک مطلب مهم را مبهم رها کرده اند و آن چگونگی واکنش مردم به وضعیت کنونی است. این متفکران، مردمرا بر ساخته زبان یا تشکل های گفتمانی دانسته اند. (پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 162)
با این که تحلیل عملکرد قدرت در روابط میان فردی و تشکل های گفتمانی مهم است ولی دخالت قدرت در ویرانی بی وقفه زیست محیط بسیار مهم تر است. نظان سرمایه داری به نظام مسلطی بدل شده که کره زمین را در بر گرفته است، نظامی که توان فرسایی و سوءاستفاده از نواحی پهناور جهان توسط مراکز هسته ای دنیای اقتصاد را اجتناب ناپذیر کرده است. در این نظام اقتصادی، نواحی مختلف در پی افزایش قدرت و حفظ یا تغییر جایگاهشان هستند تا بدبن وسیله نواحی دیگر را استثمار کنند یا در برابر استثمار مقاومت کنند یا جمعیت های بومی را سرکوب کنند تااستثمار این جماعات توسط نواحی دیگر به سهولت انجام پذیرد. پساساختارگراین در تحلیل همه وجوه قدرت در جوامع ویژه ناکام ماندند؛ زیرا به روابط قدرت میان نواحی مرکزی و حاشیه ای جهان اقتصاد، میان اقتصاد های تولیدی و استخراجی و میان دولتها توجه نکردند.
تحلیل پساساختارگرایانه از عملکرد قدرت در گفتان و تشکل های گفتمانی درست است ولی برای درک ویرانی زیست محیطی جهانی و جهت دادن به مردن برای عمل، لازمست که این تحلیل ها را به مفهوم گسترده تری از قدرت بسط داد که بتواند به فهم نظام جهانی سرمایه داری یاری رساند. مشکل دیگر پساساحتارگرایی عبارت است از ناتوانی در تعیین نحوه واکنش به بحران زیست محیطی به کثابه یک کل. پساساختارگرایان از توسل به سترگ روایت ها یا به هر مرجع اعلایی دوری می گزینند و از دانش و قدرت محلی بر ضد دانش و قدرت جهانی دفاع می کنند. به نظر پساساختارگرایان باید از تصور «بحران زیست محیطی جهانی» ساختار شکنی کرد تا معلوم شود که این تصور نیز در خدمت قدرت حاکم است. پساساختارگرایان به دلیل مخالفت با متون فوق العاده (متون مرجع) و سترگ روایت ها، هیچ راهی برای زیست محیط گرایان باقی نمی گذارند تا بتوانند از عقیده خود مبنی بر وجود بحران جهانی دفاع کنند و واکنش لازم را مشخص سازند. ناتوانی از درک بحران زیست محیطی جهانی یعنی ناتوانی از درک جهان. با این که ممکن است نیت پساساختارگرایان چیز دیگری بوده باشد، ولی گسترش شکاکیت درباره هر رابطه ساده میان زبان (یا متون) و «واقعیت»، نوعی ایدئالیسم را پدید آورده، یا حداقل پرورش داده، که در آن زندگی عقلانی بر گفتگو درباره گفته های دیگران استوار است.
(پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، آرن.ای.گیر ص 164و165)
اشتغال به عنوان یکی از شاخصهای رفاه و نظر طرفداران دیدگاه سبز در مورد آن:
سوسیالیسم های زیست محیطی به جای آنکه اشتغال دستمزدی را وسیله رونق و رفاه بدانند، رهایی از کار دستمزدی را هدف اصلی سیاست رادیکال می دانستند و بین دو حوزه تمایز قائل بودند.
فعالیت غیر خود مختار: یعنی کاری که به اجبار و تحت تسلط و مقررات دیگران انجام می شود.
فعالیت خودمختار: کاری که با آزادی انجام می شود.
یک جامعه سوسیالیست زیست محیطی کار نوع اول را به حداقل و کار نوع دوم را به حداکثر خواهند رساند و برای تحقق این هدف از دو راهکار:
1- کاهش ساعات کار و 2- تامین درآمد پایه ای؛ استفاده می کنند.
کاهش ساعات کار باعث تصحیح توزیع نادرست ناشی از اشتغال دستمزدی می شود که در حال حاضر وجود دارد . بعضیها زیاده از حد دارند و دیگران به حد کافی ندارند. ساعات کار فعال برای هر فرد سالم در طول زندگی او معادل 20000 ساعت و آن هم معادل 10 سال اشتغال تمام وقت است. درآمد پایه به معنای صدور چکی ثانوی است، که کمبود دستمزد را جبران می کند. (نظریه رفاه، سیاست اجتماعی چیست؟) ص 373)
امنیت به عنوان یکی از شاخصهای رفاه و دیدگاه سبز در مورد آن:
تا چند دهه پیش امنیت ملی تنها معنایی نظامی داشت و تضمین آن در گرو دستیابی به سختافزارهای نظامی بود. به تدریج آشکار گردید که «تعریف امنیت ملی، صرفاً بر حسب جنبۀ نظامی، تصور عمیقاً نادرستی از واقعیت را به ذهن متبادر میسازد». از کمتر از دو دهه پیش با بروز مشکلات بزرگ زیستمحیطی که بقای بشریت را در معرض تهدید قرار میدهد فصلی نو در بررسیهای امنیتی گشوده شد. ریچارد اولمان معتقد است: «هر اقدام یا رویدادی که اولاً به طرزی مؤثر و در طول زمان نسبتاً کوتاهی کیفیت زندگی ساکنان یک کشور را در معرض خطر قرار دهد و ثانیاً دامنۀ انتخابهای سیاستگذاران یک کشور یا واحدهای خصوصی غیر حکومتی (افراد، گروهها) را به شدت در خطر قرار دهد، تهدیدی برای امنیت ملی میباشد». بنابراین باید خطراتی همچون آسیب دیدن لایهی اوزون، بالا رفتن دمای زمین و اثر گلخانهای و ... را که محیط زیست بشر را در معرض نابودی قرار میدهد به عنوان تهدید امنیت ملی قلمداد کنیم. امروزه، حتی برای کشورهای در حال توسعه هم بعد کاملاً تازهای از امنیت مطرح شده است و آن تضمین صرف بقای فیزیکی است. نکته قابل توجه در مورد تهدید زیست محیطی آن است که عمدتاً زادۀ فعالیت انسان است یا در نتیجه فعالیت وی شتاب گرفته است. چرای افراطی و عادات کشت و زرع در نواحی صحرای آفریقا و نابودی گستردۀ جنگلها در نپال و برزیل، مستقیماً در فرسودگی خاک سهم داشته است. (سیمای امنیت در آیینه محیط زیست، نشریه اطلاعات سیاسی- اقتصادی 136-135)
جنبش سبز به عنوان یک ایدئولوژی فراگیر:
جنبش سبز، یک نوع تفکر و ایدئولوژی جهانی دارد. چون مسألهای را که مطرح میکند، ابعاد جهانی دارد، بالطبع راه حل آن نیز باید فرامنطقهای و فراملی باشد. به طور نمونه، گرم شدن نسبی هوای زمین در اثر نشر گازهای گرمخانهای سطح آب دریا و اقیانوسهای جهان را به طور نسبی افزایش میدهد و باعث طوفان و سرریزهای شدید آب اقیانوسها به کرانهها و سواحل خودش میشود. ریزش بارانهای اسیدی بر اثر آلودگی یک منطقه به مناطق دورتر از خودش، نمونه بارز این مسألۀ فراملی است. اینها مرزبندی سیاسی میان سوسیالیسم و سرمایهداری را جدی نمیگیرند و معتقدند که هر دو اینها اعتقاد به رشد نامحدود صنعتی دارند و هر دو میتوانند در تخریب منابع طبیعی جهان سهمی برابر داشته باشند و هر دو نسبت به طبیعت و منابع آن، رفتاری بیملاحظه دارند و به یک اندازه می توانند حیات طبیعی را در کره زمین تهدید کنند.
(جنبش سبزها، نشریه همشهری،19-20/4/79، ص 2)
تولید غذا و امنیت محیط زیست:
این مساله از دو جهت قابل بررسی است:
- یکی صدماتی که خود تولید غذا به محیط زیست وارد میکند.
- تأثیر سویی که استفاده از تکنولوژی نوین کشاورزی بر محیط زیست تحمیل میکند.
با پیشرفت تکنولوژی و مهار عواملی چون بیماریهای مهلک و بالا رفتن سطح بهداشت عمومی، نرخ رشد جمعیت افزایش یافته است. افزایش سریع جمعیت نیازهای غذایی جدیدی را طلب میکند که نتیجه آن افزایش فشار بر سطح محیط زیست و ایجاد تغییرات بیشتر در آن است. باید توجه داشت که، هر مکان زیستی پذیرای حد مشخصی از یک جمعیت است و در صورتی که آن جمعیت بیش از ظرفیت آن مکان زیستی باشد روند طبیعی حیات و سایر جمعیتهای ساکن در آن مکان دچار آسیب خواهند شد.
انقلاب سبز و تأثیر آن در محیط زیست:
انقلاب سبز نقش بزرگی در کشاورزی داشت. کودهای شیمیایی، سموم دفع آفات و علفکشها به نحو چشمگیری موجب افزایش میزان تولید غذا گردیده در کنار آن صدمات جبرانناپذیری به محیط زیست نیز وارد شده است. در بسیاری از زمینهای کشاورزی حاصلخیز، حجم زیادی از کودهای شیمیایی به کار میرود که خارج از نیاز اراضی است و مقدار زیادی از این کودها بدون آنکه در اختیار گیاه قرار گیرد از دسترس خارج و با وارد شدن به چرخه ازت تولید مشکلات فراوانی میکند. سموم دفع آفات نباتی و علفکشها به علت استفاده ناآگاهانه و بیرویه در بسیاری از مناطق مشکلاتی ایجاد کرده است.
مهندسی ژنتیک و تأثیر آن بر محیط زیست:
مهندسی ژنتیک با شروع انقلاب سبز نقش بسیار مهمی در بهبود کیفیت و کمیت محصولات غذایی داشته است. از راههای مهم جهت دستیابی به میزان محصول بیشتر به نحوی که صدمات کمتری به محیط زیست وارد شود، استفاده از مهندسی ژنتیک در بهبود تولید محصولات کشاورزی است. در صورتی که بتوان بذور اصلاحشده را در این مناطق جایگزین نمود تأثیر مهم در افزایش تولید مواد غذایی خواهد داشت، بدون آنکه مجبور به فشار بیشتر بر محیط زیست و افزودن به وسعت زمینهای کشاورزی باشیم که مستلزم تخریب هر چه بیشتر جنگلها و مراتع است.
(تولید غذا و امنیت محیط زیست، نشریه سنبله، 97)
نتیجه گیری و پیشنهادات:
بقای فیزیکی بشر در معرض تهدیدی جدی قرار دارد. احتمال دارد که کشورها تصمیم به ایجاد سازمانهای منطقهای و بینالمللی خاصی بگیرند که صلاحیت برخورد با مسائل زیستمحیطی از طریق همکاری اعضا را داشته باشد. اما این مسئله، یک موضوع مناقشهبرانگیز نیز هست. برای مثال، اختلاف عراق با کردها در مورد خودمختاری آنها در مناطق نفتخیز.
معضل رقابت در یک اقتصاد بسیار پیشرفتۀ جهانی، آن هم تحت شرایط نامساعد توسعهنیافتگی محلی و بحرانزدگی دولت نه تنها بسیاری از دولتهای کمتر توسعهیافتۀ مقروض را از برخورد با مسائل زیستمحیطی بازمیدارد، بلکه حتی ممکن است آنها را وادار به وخیمتر ساختن این وضع کند. شاید هیچ موضوعی در جهان نتوان یافت که همچون بحران محیط زیست راه حلش فقط در گرو وحدت و همکاری مردم سراسر جهان باشد، بی شبهه هر ملتی، و در درجه اول هر دولتی، مسئول منابع طبیعی، منطقه، آبها، اقیانوس و هوای سرزمین خود است؛ اما امروزه مسئولیت به تنهایی کافی نیست. بقای بشر در زیستکره، مساله ای جهانی است و مساله جهانی را در محدوده مرزهایی که نقشه های جغرافیایی معلوم می کنند، نمی توان حل کرد. در پایان باید گفت: دشواریهای عصر ما، یا مشکلات هر عصر دیگری، نباید نومیدی به بار آورد. تاریخ به ما آموخته که بحرانها همیشه موج تازه ای به دنبال داشته و آبستن نوآوریها و ابتکاراتی بوده که با گذشته تفاوت داشته است. بارزترین صفت انسان در قدرت چیرگی او بر اجبارهای اجتماعی و حتی زیستی است. انسان موجودی است که از موهبت آزادی و قدرت تغییر اجتماعی برخوردار است. انسان هرگاه خطری را از سر گذرانده، راه خود را عوض کرده و مسیر دیگری را پیموده است.
(تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64)
فهرست منابع و مآخذ:
1- تکنولوژی و بحران محیط زیست. ترجمه و تدوین عبدالحسین آذرنگ. موسسه انتشارات امیرکبیر. تهران 64
2- نظریه رفاه (سیاست اجتماعی چیست؟). تونی فیتزپتریک. ترجمه هرمز همایونپور. تهران، موسسه عال پژوهش تامین اجتماعی، 1381.
3- پسامدرنیسم و بحران زیستمحیطی. آرن.ای. گیر، ترجمه عرفان ثابتی. نشر چشمه.
4- The student companion to social policy- pete- Alcock- angus- ErskineIntroduction to social policy – cliff Alcock
5- جنبشهای سبز، نشریه بنیان، 21/1/81.
6- جنبش سبزها، نگاه تازه به همبستگی انسان با طبیعیت، پیشینه و جهان بینی جنبش سبزها در گفتگو با محسن ثلاثی، نشریه همشهری19 و 20/4/79.
7- ده اصل محیطزیست گرایی جدید، نشریه همگامان23-24.
8- سیمای امنیت در آیینه محیط زیست، نمونه کشورهای در حال توسعه، نشریه اطلاعات سیاسی –اقتصادی 136-135
9- جنبش سبز چالشی در برابر سرمایهداری، نشریه رسالت 21/5/78.
10- سرطان پوست و بیماریهای چشمیپیلمد نازک شدن لایه ازن، نشریه جام جم 13/7/70.
11- تولید غذا و امنیت محیط زیست، نشریه سنبله -97.