پیچیدگی در معماری ( نظریه آشفتگی )
ادوارد لارنز استاد علوم هواشناسی در دانشگاه M .I .T در آمریکا آشفتگی را در دههء 70 میلادی مطرح کرد. واژه آشوب در بسیاری از مقالات معماری که در سالهای اخیر به چاپ رسیده است به چشم می خورد. قبل از آنکه ادلورنزنظریه آشوب را طرح کند، اندیشمندان تمامی پدیده های جهان را تصادفی یا جبری می پنداشتند، اما لورنز نظریه ای را مطرح کرد که به تبع آن، برخی از پدیده های جهان و چه بسا بسیاری از آنها، ظاهری تصادفی داشته اما در واقع تابع قواعد بسیار پیچیده ای هستند.ماجرا از این قرار است که یک روز ادلورنز، هواشناس آمریکایی، پس از چند دقیقه استراحت کاری متوجه پدیده شگفت آوری در رایانه خود شد. این اتقاق در سال 1961 افتاد. در آن زمان لورنز در موسسه فن آوری ماساچوست کار می کرد.
کار او تحقیقاتی در زمینه الگوهای جو زمین بود. سالها بود که هواشناسان رویای پیشگویی وضعیت آب و هوا را در سر داشتند، اما پیچیدگی قواعد حاکم بر جو زمین مانع این امر بود.
از جمله این پیچیدگی ها، کمیت هایی نظیر دما و سرعت بالا بود که رابطه آنها با یکدیگر بسیار پیچیده و تابع معادلاتی غیر قابل پیش بینی بود. از آن جایی که هیچگونه ارتباط مستقیم و ساده ای مابین این کمیت ها وجود ندارد، ریاضیدان ها آنها را معاملات غیرخطی نامیده اند. به عنوان مثال افزایش 10درصدی دمای هوا لزوما باعث افزایش سرعت باد به همین میزان نخواهد شد.
لورنز برای حل این مسئله؛ یعنی پیش بینی وضعیت آب و هوا، از یک رایانه استفاده می کرد. با وجود اینکه رایانه او قادر به ارائه راه حل کلی برای این منظور نبود، اما دست کم این امکان را برای او مهیا می کرد که در موارد خاص به بررسی نحوه رفتار آنها بپردازد. او علاقه زیادی به بررسی جریان های همرفت داشت و پس از برنامه نویسی برای معادلاتی که به شرح پدیده همرفت می پرداختند، موفق شد یک منحنی به کمک رایانه ترسیم کند. اما رایانه تنها می توانست در هر ثانیه 60 عمل ضرب را انجام دهد. بنابراین او تصمیم گرفت این سرعت را افزایش دهد و به جای اینکه هر بار فعالیت رایانه را از صفر آغاز کند، از مراحل میانی کارکرد قبلی را به رایانه داد سپس آن را به حال خود رها کرد و برای صرف قهوه به استراحت پرداخت.
زمانی که برای بررسی نتیجه کار بازگشت با پدیده شگفت انگیزی روبه رو شد. او توقع داشت رایانه قبل از اتمام کار، تنها به تکرار نیمه دوم عملکرد قبلی بپردازد، اما دید که رایانه از گزارش عملکرد خود امتناع می کند. آغاز کار به همان صورت قبل بود، اما در ادامه مسیر دیگری را پیموده بود.
لورنز که این بار اعداد را تا حدود ناچیزی گرد کرده بود، مشاهده کرد که این تغییرات کوچک منجر به تغییرات اساسی شده است. به این ترتیب او بر حسب اتفاق به کشف بزرگی نائل شد و آن را به این ترتیب نوشت: زمانی که با پدیده های غیرخطی نظیر شرایط جوی سرو کار داریم، تغییرات ناچیز ممکن است به نتایج عظیمی منجر شوند. لورنز این پدیده شگفت انگیز را تحت عنوان اثر پروانه جاودانه ساخت.
امروز دانشمندان این نظریه را در انواع دیگری از پدیده ها که اثرات غیر خطی دارند، بسط داده اند. حتی موقعیت ستارگان که زمانی به عنوان نمونه ای از پدیده های قابل پیش بینی محسوب می شدند اکنون تا حدود زیادی جز و پدیده آشوب به حساب می آیند و تمامی آنها در مقابل تغییرات کوچک حساسیت نشان می دهند و با تبدیل رفتار آنها به حالتی تصادفی، وضعیتی غیرقابل پیش بینی پیدا می کنند. با این حال این پدیده ها در واقع تصادفی نیستند، بلکه قوانین حاکم بر آنها به حدی پیچیده است که شباهت زیادی به تصادف دارند. آشوب عنوانی ست که جیمز بورک، ریاضیدان آمریکایی در سال 1975 بر این حالت نهاد و آن را پدیده ای بینابین نظم و تصادف محض دانست. اینکه یک پدیده ظاهرا تصادفی را چه هنگام می توان آشوب دانست مسئله مهمی است. دانشمندان در تشخیص حضور آشوب و شدت آن، راه هایی را یافته اند که تا اندازه زیادی دامنه پیش بینی های آن را پوشش می دهد. در یک رویداد واقعا تصادفی مثل قرعه کشی، هیچ ارتباطی بین پارامترها وجود ندارد، اگر در هر پنچ بار قرعه کشی پی در پی عدد 17 بیاید، احتمال بیرون آمدن عدد 17 در قرعه کشی بعدی نه کمتر و نه بیشتر است. هیچ راهی برای پیش بینی در چنین وضعیتی وجود ندارد. در اینگونه حوادث هیچ رابطه منطقی بین گذشته و آینده وجود ندارد. در مقابل، سیستم های منظمی نظیر ساعت بلور کوارتز وجود دارند که تا آینده ای دورقابل پیش بینی هستند.
تلاش های زیادی برای یافتن پدیده آشوب در مدارک اقتصادی که ظاهری تصادفی دارند نیز انجام شده است. رفتار تصادفی قابل بررسی در اموری نظیر تولید ناخالص ملی یا نرخ تبادل ارز وجود دارد که به صورت بالقوه قابل پیش بینی ست. به طور کلی پژوهشگران در حال بررسی پدیده آشوب در حوزه های مختلفی از علم هستند و این امر تبدیل به یک حالت عمومی شده است.اما تاثیر آن در هنر و معماری نه به شکل علمی آن بلکه به عنوان یک روش طراحی بوده است. عده ای از هنرمندان این روش را در طراحی به این ترتیب به کار می گیرند که اطلاعاتی را به رایانه داده و امر طراحی را به خود رایانه واگذار می کنند. اتفاقی که می افتد روشی شبیه به پدیده های موجود در طبیعت است. در واقع این روش طراحی الگوی خود را از پدیده های مشابه در طبیعت که طبق قاعده آشوب عمل می کنند اقتباس کرده است. هنرمندان از همان دهه 60 آثاری را خلق کردند که ظاهری تصادفی داشته باشد، اما تابع قواعد بسیار پیچیده ای هستند که حتی ممکن است خود هنرمند نیز آگاهی کاملی از آن نداشته باشد.
لورنز در سال 1972 مقاله ای بنام (آیا حرکت بال پروانه دربرزیل باعث بوجود آمدن گردبادهای عظیم در تگزاس می شود؟) نوشت که این مقاله بنام اثر پروانه شهرت یافت.براساس این نظریه اتفاقات کوچک موجب رخ دادن اتفافات بزرگ می شود. به نظر لارنز به دلیل وجود آشفتگی تغییرات آب و هوایی را نمی توان پیش بینی کرد و همیشه این پیش بینی ها تقریبی است.
از این زمان به بعد به تدریج ریاضی آشفتگی و علم آشفتگی مطرح شد. ریاضی آشفتگی توسط بنوت مندل بروت ریاضی دان لهستانی تبار مطرح شد.بر اساس نظریهء وی قوانین ساده اشکال پیچیده ایجاد می کنند.
مجموعه مندل بروت پیچیده ترین فرکتال است که تابع یکی ازساده ترین قوانین ریاضی است.قوانین آشفتگی در حد بی نهایت از یک فرمول ساده ریاضی بدست می آیند.
نظریه آشفتگی
ادوارد لارنز استاد علوم هواشناسی در دانشگاه M .I .T در آمریکا آشفتگی را
در دههء 70 میلادی مطرح کرد. واژه آشوب در بسیاری از مقالات معماری که
در سالهای اخیر به چاپ رسیده است به چشم می خورد. قبل از آنکه ادلورنز
نظریه آشوب را طرح کند، اندیشمندان تمامی پدیده های جهان را تصادفی یا جبری می پنداشتند، اما لورنز نظریه ای را مطرح کرد که به تبع آن، برخی از پدیده های جهان و چه بسا بسیاری از آنها، ظاهری تصادفی داشته اما در واقع تابع قواعد بسیار پیچیده ای هستند.ماجرا از این قرار است که یک روز ادلورنز، هواشناس آمریکایی، پس از چند دقیقه استراحت کاری متوجه پدیده شگفت آوری در رایانه خود شد. این اتقاق در سال 1961 افتاد. در آن زمان لورنز در موسسه فن آوری ماساچوست کار می کرد.
کار او تحقیقاتی در زمینه الگوهای جو زمین بود. سالها بود که هواشناسان رویای پیشگویی وضعیت آب و هوا را در سر داشتند، اما پیچیدگی قواعد حاکم بر جو زمین مانع این امر بود.
از جمله این پیچیدگی ها، کمیت هایی نظیر دما و سرعت بالا
بود که رابطهآنها با یکدیگر بسیار پیچیده و تابع معادلاتی غیر قابل پیش بینی بود. از آن جایی که هیچگونه ارتباط مستقیم و ساده ای مابین این کمیت ها وجود ندارد، ریاضیدان ها آنها را معاملات غیرخطی نامیده اند. به عنوان مثال افزایش
10درصدی دمای هوا لزوما باعث افزایش سرعت باد به همین
میزان نخواهد شد.
لورنز برای حل این مسئله؛
یعنی پیش بینی وضعیت آب و هوا، از یک
رایانه استفاده می کرد. با وجود اینکه رایانه او قادر به ارائه راه حل کلی برای این
منظور نبود، اما دست کم این امکان را برای او مهیا می کرد که در موارد خاص به بررسی نحوه رفتار آنها بپردازد.
او علاقه زیادی به بررسی جریان های همرفت داشت و پس از
برنامه نویسی برای معادلاتی که به شرح پدیده همرفت می پرداختند، موفق شد یک منحنی به کمک رایانه ترسیم کند.
اما رایانه تنها می توانست در هر ثانیه 60 عمل
ضرب را انجام دهد. بنابراین او تصمیم گرفت این سرعت را افزایش دهد و به جای اینکه هر بار فعالیت رایانه را
از صفر آغاز کند، از مراحل میانی کارکرد قبلی را به
رایانه داد سپس آن را به حال خود رها کرد و برای صرف قهوه به استراحت پرداخت.
زمانی که برای بررسی نتیجه کار بازگشت با پدیده شگفت انگیزی روبه رو شد. او توقع داشت رایانه قبل از اتمام کار، تنها به تکرار نیمه دوم عملکردقبلی بپردازد، اما دید که رایانه از گزارش عملکرد خود امتناع می کند. آغاز کار به
همان صورت قبل بود، اما در
ادامه مسیر دیگری را پیموده بود.
لورنز که این بار اعداد را تا حدود ناچیزی گرد کرده بود، مشاهده کرد که
این
تغییرات کوچک منجر به تغییرات اساسی شده است. به این ترتیب او بر حسب
اتفاق به کشف بزرگی نائل شد و آن را به این ترتیب نوشت: زمانی که با
پدیده های غیرخطی نظیر شرایط جوی سرو کار داریم، تغییرات ناچیز ممکن است به نتایج عظیمی منجر شوند. لورنز این پدیده شگفت انگیز را تحت عنوان اثر پروانه جاودانه ساخت.
امروز دانشمندان این نظریه
را در انواع دیگری از پدیده ها که اثرات غیر خطی دارند،
بسط داده اند. حتی موقعیت ستارگان که زمانی به عنوان نمونه ای از پدیده های قابل پیش بینی محسوب می شدند اکنون تا حدود زیادی جز و پدیده آشوب به حساب می آیند و تمامی آنها در مقابل
تغییرات کوچک حساسیت نشان
می دهند و با تبدیل رفتار آنها
به حالتی تصادفی، وضعیتی غیرقابل پیش بینی پیدا می کنند. با این حال این پدیده ها در واقع تصادفی نیستند،
بلکه قوانین حاکم بر آنها به حدی پیچیده است که شباهت
زیادی به تصادف دارند.
آشوب عنوانی ست که جیمز بورک، ریاضیدان آمریکایی در سال 1975 بر این حالت نهاد و
آن را پدیده ای بینابین نظم و تصادف محض دانست.
اینکه یک پدیده ظاهرا تصادفی را چه هنگام می توان آشوب دانست مسئله مهمی است. دانشمندان در تشخیص حضور آشوب و
شدت آن، راه هایی را یافته اند که تا اندازه زیادی
دامنه پیش بینی های آن را پوشش می دهد. در یک رویداد واقعا تصادفی مثل قرعه کشی، هیچ ارتباطی بین
پارامترها وجود ندارد، اگر در هر پنچ بار قرعه کشی پی در پی عدد 17 بیاید، احتمال
بیرون آمدن عدد 17 در قرعه کشی بعدی نه کمتر و نه بیشتر است. هیچ
راهی برای پیش بینی در چنین وضعیتی وجود ندارد. در اینگونه حوادث هیچ رابطه منطقی بین گذشته و آینده وجود
ندارد. در مقابل، سیستم های منظمی نظیر ساعت بلور
کوارتز وجود دارند که تا آینده ای دورقابل پیش بینی هستند.
تلاش های زیادی برای یافتن پدیده
آشوب در مدارک اقتصادی که ظاهری تصادفی دارند نیز انجام شده است.
رفتار تصادفی قابل بررسی در اموری نظیر تولید ناخالص ملی یا نرخ تبادل ارز وجود دارد که به صورت بالقوه قابل پیش بینی ست. به طور کلی پژوهشگران در حال بررسی پدیده آشوب در حوزه های مختلفی از علم هستند و
این امر تبدیل به یک حالت عمومی شده
است.
اما تاثیر آن در هنر و
معماری نه به شکل علمی آن بلکه به عنوان یک روش
طراحی بوده است. عده ای از هنرمندان این روش را در طراحی به این ترتیب به کار می گیرند که اطلاعاتی را به
رایانه داده و امر طراحی را به خودرایانه واگذار می کنند. اتفاقی که می افتد روشی شبیه به پدیده های موجود درطبیعت است. در
واقع این روش طراحی الگوی خود را از پدیده های مشابه در طبیعت که طبق قاعده آشوب عمل می کنند اقتباس کرده است.
هنرمندان از همان دهه 60 آثاری را خلق کردند که ظاهری تصادفی
داشته باشد، اما تابع قواعد بسیار پیچیده ای هستند که حتی ممکن است خود هنرمند نیز آگاهی کاملی از آن نداشته باشد.
لورنز در سال 1972 مقاله ای بنام (آیا حرکت بال پروانه دربرزیل باعث بوجود آمدن گردبادهای عظیم در تگزاس می شود؟) نوشت که این مقاله بنام اثر پروانه شهرت یافت.براساس این نظریه اتفاقات کوچک موجب رخ دادن اتفافات بزرگ می شود. به نظر لارنز به دلیل وجود آشفتگی تغییرات آب و هوایی را نمی توان پیش بینی کرد و همیشه این پیش بینی ها تقریبی است.
از این زمان به بعد به تدریج ریاضی آشفتگی و علم آشفتگی مطرح شد. ریاضی آشفتگی توسط بنوت مندل بروت ریاضی دان لهستانی تبار مطرح شد.بر اساس نظریهء وی قوانین ساده اشکال پیچیده ایجاد می کنند.
مجموعه مندل بروت پیچیده ترین فرکتال است که تابع یکی ازساده ترین قوانین ریاضی است.قوانین آشفتگی در حد بی نهایت از یک فرمول ساده ریاضی بدست می آیند.
فرکتال
واژه فرکتال مشتق از واژه لاتینی فراکتوس –به معنی سنگی که به شکل نامنظم
شکسته و خرد شده است- در سال 1975 اولین بار توسط بنوت مندل بروت
مطرح شد. برخالها (فرکتال، فراکتال fractals)، ساختارهایی اند که خود را
در مقیاس کوچکتر تکرار میکنند. واژه برخال از دو پاره برَخ و ال ساخته شده
است.
برخ واژه فارسی برای کسر (fraction) است و پسوند ال پسوندی به معنای،
مرتبط با، است (مانند چنگال: مرتبط یا همشکل با چنگ پوشالم وط به پوشاندن،
سَنگال و جز اینها).
نشان دادن این ساختارها در قالب نگارین (گرافیکی) گاه اشکال نامنظم، نغز و
پیچیدهای را با فرمولهای سادهی ریاضی تولید میکند. برخالها از سال ۱۹۸۰
به بعد مورد نگرش واقع شده و هندسه نوینی به نام هندسه برخالی را پدید
آوردهاند فرکتالها شکلهایی هستند که بر خلاف شکل های هندسه اقلیدسی به هیچ
وجه منظم نیستند. این شکلها اولا سرتاسر نا منظم اند, ثانیا میزان بی نظمی آنها
در همه مقیاسها یکسان است.
با ملاحظه اشکال موجود در طبیعت مشخص می شود که هندسهء اقلیدسی قادر به تبیین و تشریح اشکال پیچیده و ظاهرا بی نظم طبیعی نیست.
میزان بی نظمی در همه مقیاسها یکسان است.
مندل بروت در سال 1975 اعلام کرد که ابرها به صورت کره نیستند,کوهها همانند مخروط نمی باشند, سواحل دریا دایره شکل نیستند , پوست درختان صاف نیست وصاعفه به صورت خط منظم حرکت نمی کند. جسم فرکتال از دور و نزدیک یکسان دیده می شود به تعبیر دیگر خود متشابه است. وقتی به یک جسم فرکتال نزدیک می شویم میبینیم تکه های کوچکی از آن که از دور هچون دانه های بی شکلی به نظر می رسید , به صورت شکل مشخصی در می آید که شکلش کم و بیش همان شکلی است که از دور دیده میشود.
در طبیعت نمونه های فراوانی از فرکتالها دیده می شود. درختان, کوهها,رودها, لبه سواحل دریا, سرخس ها, گل کلم ها اجسام فرکتال هستند. بخش کوچکی از درخت که شاخه باشد شباهت به کل درخت دارد. این مثال را می توان در مورد ابرها, گل کلم ها, صاعقه وسایر اجسام فرکتال عنوان نمود.
کوهها نمونه هایی از فرکتال های طبیعی
نمونه ای از گسترش شهرها به صورت فرکتال
نمونه هایی از ساخته های فرکتالی انسان
بسیاری از عناصر مصنوع دست بشر نیز به صورت فرکتال می باشند. تراشههای سیلیکان, منحنی نوسانات بازار بورس, رشد وگسترش شهرها,مثلث سرپینسکی و...
ویژگیهای فرکتال
اشکال اقلیدسی با استفاده از توابع اشیا و اشکال فرکتال با فرآیندهای پویا تولید میشوند . فرآیندهای پویا ، فرآیندهایی هستند که دارای حافظه میباشند و رفتار آنها به گذشته بستگی دارد . علاوه بر آن اشیای فرکتال دارای خاصیت خود مانندی هستند . طول این اشیاء بینهایت استکه در یک فضای محدود محصور شدهاند .مجموعههای فرکتال از زیرمجموعههایی تشکیل شده اند که این زیرمجموعهها شامل مجموعههای بزرگتر هستند . مجدداً این مجموعهها از زیرمجموعههای کوچکتری تشکیل شدهاند . این زیر مجموعهها نیز شبیه مجموعههای بزرگتر هستند . چنین ساختارهایی دارای ظرفیت اطلاعاتی زیاد هستند در صورتیکه ظرفیت اطلاعاتی اشیاء اقلیدسی بسیار محدود و شامل اطلاعات تکراری است .
مجموعه های فرکتال قابلیت توصیف ریاضی بسیاری از اشکال پیچیده و به ظاهر نامنظم در طبیعت را دارند ، به همین جهت می توان هندسه فرکتال را بیان ریاضی از معماری طبیعت دانست
مکانیزم تولید اشیاء فرکتال
سیستم ها را از لحاظ رفتار نهایی و مجموعه حدیشان میتوان به 4 دسته تقسیم بندی نمود :
1. سیستم هایی که دارای نقطه تعادل هستند . مجموعه حدی این سیستم ها در فضای حالت تشکیل یک نقطه را می دهند .
2. سیستمهای نوسانی ، مجموعه حدی این سیستم ها در فضای حالت تشکیل یک منحنی بسته را می دهند .
3. سیستم های شبه نوسانی ، مجموعه حدی چنین سیستم هایی در یک محدوده حلقوی شکل از فضای حالت محصور شده و به طور یکنواخت در این محدوده توزیع شده اند و تشکیل یک چنبره را در فضای حالت می دهند .
4. سیستم های آشوبگونه : مجموعه حدی این سیستم ها دارای یک شکل هندسی ساده
5. ( نقطه ، منحنی بسته و چنبره ) نیست و تشکیل یک شی فرکتال را می دهند .
مسیرهای حالت سیستم های آشوبگونه در فضای حالت دارای طول بی نهایت هستند که در یک فضای محدود محصور شده اند و این از اعجاز سیستم های آشوبگونه است . با توجه به ویژگی مجموعه حدی سیستم ها در فضای حالت ، ظرفیت اطلاعاتی سیستم هایی که دارای نقطه تعادل هستند ، محدود و منحصر به نقاط تعادل می شود .
هر فرآیند تکراری و پویا باعث ایجاد ساختارهای پیچیده فرکتال نمی شود ، مکانیزم تولید چنین ساختارهایی ، پویایی آشوب است در حقیقت فرکتال تصویر ریاضی از آشوب است .
دانه برفی Kock
یک مثلث متساوی الاضلاع را با طول L در نظر بگیرید . هر ضلع این مثلث را به سه قسمت مساوی تقسیم کنید و قسمتهای وسط را حذف کنید . سپس قسمتهای برداشته شده را با دو پاره خط ، هر یک به طول جایگزین کنید . با تکرار این فرآیند برای هر قطعه ، دانه برفی Kock در همه جا پیوسته است اما در هیچ جا مشتق پذیر نیست . این منحنی دارای محیط بی نهایت با سطح محدود است . نکته قابل توجه این دانه برفی با استفاده از یک فرآیند تکراری و پویا تولید شده است درصورتی که اشیاء اقلیدسی با استفاده از فرآیندهای ایستا تولید میشوند
مثلث Serpinski
این مثلث جزء یکی از معروفترین اشیاء فرکتال می باشد . این شی شامل مثلث بزرگی است که در داخل آن بی نهایت مثلث کوچک وجود دارد . این مثلث را به سادگی می توان تولید کرد . یک مثلث متساوی الاضلاع تو پر را در نظر بگیرید چنانچه وسط هر ضلع و مثلث وسط را حذف کنیم و این فرآیند را برای مثلث های باقیمانده تکرار کنیم ، در نهایت شکلی که حاصل می شود مثلث Serpinski نامیده می شود و در هر مرحله شکلی به وجود می آید که جزئی از شکل مرحله بعدی است ، لذا شکل خاصیت خود همانندی دارد . نکته قابل توجه اینکه مثلث Serpinski دارای سطح صفر است زیرا میزان سطحی که از شکل مثلث اولیه برداشت شده است برابر با سطح اولیه مثلث می باشد . در این شکل خاصیت خود همانندی به خوبی دیده میشود .
اوج پیشرفت معماری فرکتال : 1978 ـ 1988
اثر اساسی فرکتالی بنیت مندلبروت فرم ، فاصله و حجم نام داشت و اولین ویرایش زبان انگلیسی آثار فرکتالی او بود که با وجود انتقادات بسیار ، در سال 1977 منتشر شد . گرچه مندلبروت تا کنون حدود 63 پروژه منتشر کرده ، ولی اثر رسمی تئوری کاوس ، با این کار او شناخته می شود . به هر حال ، مانند اثر اسطوره ای مرگ مدرنیسم که انهدام خانه سازی Pruitt-Igoe در یاماساکی ، در سال 1972 را آشکار کرد ، این پیدایش نیز برای تئوری کاوس بحث برانگیز است . چیزی که روشن است این است که مندلبروت با فرکتالهای فرم ، فاصله و حجم ، نه تنها برای اولین بار مشاهداتش را از هندسه ابراز می دارد ، بلکه مقام نخست را در یک حمله حساب شده و معتبر نسبت به هنر و تاریخ معماری به دست میآورد . او مخصوصاً مقدمهاش را در کتاب ، با بحثی پیرامون مدل های معماری به قصد تفاوت قایل شدن بین هندسه اقلیدسی و هندسه فرکتالی به پایان می رساند . در این بحث او این جمله را بیان می دارد که (( زوایای معماری ساختمان میس وند روهه به اندازه گیری های اقلیدسی برمی گردد ، در حالی که ساختمانهای دوره هنرهای زیبا از نظر جنبه های فرکتال بسیار غنی هستند . )) با وجود این که این اولین نمونه کار یک دانشمند یا ریاضی دان نیست که بدون علوم پیچیده و تخصصی وارد قلمرو معماری شده ، اولین تلاش شناخته شده در زمینه الحاق و ارتباط معماری با هندسه فرکتال است .
کمتر از 20 ماه بعد از انتشار فرکتال های (( فرم ، فاصله ، حجم )) پیتر آیزنمن برای اولین بار خانه a 11 را به نمایش گذاشت . چند هفته بعد ، در جولای سال 1978 ، خانه a 11 در طراحیهای آیزنمن که در طول سمینار طراحی در ونیز تولید شده بود ، سوژه اصلی و مرکزی شد با این که این پروژه به صورت عمومی تا آوریل 1980 به نمایش گذاشته نشد ، اولین اثر منتشر شده توسط یک معمار از نظریه پیچیدگی به شمار می رود . آیزنمن به طور یژه معیار فرکتالی را تعیین می کند پردازشی که او چنین توصیف فیلسوفانه ای از آن دارد : (( سه قضیه بی ثباتی یا مقطعی بودن که با مابعدالطبیعه حاضر روبرو می شود
، بازگشت پذیری که با اصل موضوع روبرو می شود و خود شباهتی که با موضوعات نمایشی و زیبایی روبرو می شود . ))
خانه a 11 اثری از طرحهای L آن زمان آیزنمن است که این فرمها را در تناسبات عمودی و چرخشی پیچیده ترکیب می کند . L در حقیقت همان مربعی است که به چهار قسمت تقسیم شده و یکی از این چهار مربع حذف می شود . آیزنمن این شکل L را به عنوان نمادی از یک شکل که نه مستطیل است و نه مربع ، بلکه میانه ای بین آن دو است ، تلقی کرد . این شکل سه بعدی در واقع همان مکعبی است که یک هشتم از آن برداشته شده باشد و سه بعدی Lمانندی از آب درآید . هر کدام از این شکلهای L مانند ، بنا به نظر آیزنمن ، هندسهای بیاساس و متزلزل را به نمایش می گذارند . شکلی که بین تمام اشکال هندسی و یا اکثر آنها بلاتکلیف است .
حفره های فرسایش یافته از دو L بسیار قدیمی از خانه a 11 به هم برخورد می کنند تا عمداً منظره ای بی مقیاس را ، که می توانست در هر اندازه ای ایجاد شود ، به وجود آورند . این همان چیزی است که آیزنمن همواره در رقابت در خانه سازی واقع در ونیز برای آن تلاش میکرد سپس آیزنمن یک سری از موارد هم سان برابر را با مقیاس های مختلف در وسط میدان شهر کانارگیو قرار داد . هر کدام از این سوژه ها یکی از مقیاس های خانه a 11 است که برای مثال کوچکترین آنها به اندازه قد یک انسان است که مشخصاً نمیتواند یک خانه باشد و نیز بزرگترین بسیار بزرگتر از یک خانه است . در این میان خانه ای متشکل از واحدهای متعدد با اندازه های متفاوت برای خانه غیر قابل استفاده است وجود چنین ساختمان های بی هدفی ، شکل اصلی آن را به خاطر می آورد و بنابراین نقش یک مدل را بهتر می نمایاند و در واقع جزیی از معماری خود شباهتی و بازگشت به خود میشود .
خانه a 11 از نظر مقیاس بسیار منحصر به فرد است ، به طوری که بارها فرم یک معماری فرکتال را به خود گرفته است . طی 20 سالی که از انتشار خانه a 11 آیزنمن می گذشت ، بیش از دویست طراحی معماری و یا کارهایی مربوط به تئوری معماری منتشر شد که ادعایی را به صورتی مربوط به جنبه های هندسه فرکتال یا ناحیه مربوط به علوم پیچیده و تخصصی پی ریزی کرد و این در حالی است که بیش از 12 پروژه که آیزنمن طراحی کرده بر اساس هندسه فرکتال بوده و یکی از خصوصیات آن این بوده که شمار زیادی از معماران بین المللی هم چون اسمیتت ، چارلز کری ، کوپ هیملبلا ، کارلس فراتر ، آراتاایسوزاکی ، چارلز جنکز ، کریستف لنگف ، دنیل بی اچ لایبرمن ، فمیهیکو ماکی ، مورفوسیس ، اریک اون موس ، جین ناول ، فیلیپ سمین ، کازو شینوهارا ، آلدو وهنی ون ایک ، بن ون برکل ، کارلین بس ، پیتر کولکا ، آلریک کنیگز ، ایساکو یو شیدا ، کاترین فیندلی ، همگی از روش آیزنمن پیروی کردند . دو نمونه از پروژه های آیزنمن در طول این مدت نکات مفیدی برای رجوع به معماری فرکتال فراهم آورد . در پروژه سال 1985 آیزنمن به نام Moving Arrows , Eros And otherErrors یا به عبارت دیگر در پروژه رومنو و ژولیت ، نقطه بازگشتی در توسعه ایده های مناسب از علوم پیچیده به معماری وجود دارد . برای آیزنمن مقیاس فرکتالی با موضوعاتی از قبیل (( وجود ، اصل و زیبایی شناسی )) که دربردارنده مفاهیمی چون برنامه ساخت و ساز برای اجرای آن است ، مواجه می شود . با وجود این که اندازه و مقیاس به شیوه های گوناگون در آثار و پروژه های قبلی آیزنمن نیز وجود داشته ، در پروژه (( رومنو و ژولیت )) اهمیت ویژه ای می یابد .
بت اسکای اظهار می کند که آیزنمن طرح های خود را بیش از هر کسی به وسیله یک روش توسعه یافته توسط بنوت مندل بروت دانشمند که خود همانندی یا انعکاس های مستقل ذاتی موجود در اشکال معین را نشان می دهدپایه ریزی کرد . این روش ، وابستگی معماری را به یک مقیاس طبیعی و نرمال ، که در تصور بشری وجود دارد ، بررسی می کند .
آیزنمن درباره این بحث می کند که پنج قرن است که مناسبات اندام بشر منبعی برای معماری بوده است . اما بنا به تغییرات و توسعه هایی که در تکنولوژی ، فلسفه و روانکاوی مدرن رخ داده ، تئوری انسان به عنوان معیاری برای اندازه گیری همه چیز و به عنوان یک وجود محض و اجتناب ناپذیر بیشتر از این نمی تواند ادامه داشته باشد و مورد حمایت واقع شود ، حتی اگر بر معماری نوین و امروزی تاکید داشته باشد . با توجه به تاثیر تغییرات فرهنگی در معماری ، در این تحقیق مبحث دیگری به نام مقیاس نیز مورد بررسی قرار می گیرد .
پروژه Moving Arrows , Eros And otherErrors نتیجهبررسی وتناسب دو جانبهای از معیار فرکتالی و طرح داستانی رومنو و ژولیت است که البته رومنو و ژولیت به سه نسخه مختلف داستانی توسط داپرتو ، بندلو و شکسپیر طراحی شده است . آیزنمن این داستان ادبی را به کار می گیرد تا مواجه شدن واقعیت با افسانه و خیال را به نمایش بگذارد . او در عمل و اجرای این طرح می کوشد تا امکان اصلی این قضیه ( مواجه شدن با واقعیت ) را انکار و بدین وسیله این مبحث عرضی و قراردادی را بی ثبات و متزلزل کند . در واقع آیزنمن هندسه فرکتالی را به کار می گیرد تا معیار تعیین شده برای این معماری انسانی قرادادی را ، که درمعماری مبحثی است که مدتهاست عوض نشده ، از بین ببرد . آنتونی ویلدر اظهار می کند که هر دوی آین کوششها موفق بوده اند . شاید اوج جاذبه معماری فرکتال آیزنمن (( پروژه کرال )) باشد که آن را با کمک جک دریای فیلسوف طراحی می کند .
آیزنمن معتقد است که در مقیاس طراحی ، جنبههای تغییراتزمانی ، تغییرات حاشیهای و غیره نیز مطرح می شوند . بنابراین زمزمه هایی نه فقط در مقیاس ، بلکه در زمان رخ می دهد که نتیجه آن خود شباهتی است نه خودهمانندی . همانگونه که بازتابهای فراوانی در مورد مقیاس وجود داشته ، خود شباهتی و خود ارجاعی همگی در (( پروژه کرال )) وجود دارند در حالی که امروزه این اعمال بیشتر در مورد مسائل فلسفی انجام شده تا هندسی . مشخصاً (( پروژه کرال )) بیش از مقوله های هندسی از خانه a 11Moving Arrows , Eros And otherErrors تاثیر پذیرفته است . اگر چه معماران در اواسط قرن هجدهم مشتاقانه هندسه فرکتالی را پذیرفته بودند ، اما این شرایط در اوایل قرن نوزدهم به سوی تحولی سریع پیش میرفت . البته نشانههای تغییر خیلی زودتر از این زمان آشکار شده بود .
زوال هندسه فرکتال : 1989 ـ 1999
با شروع سال 1988 بسیاری از نویسندگان معماری ، عقاید همکاران و هم طرازان خود را مبنی بر هندسه فرکتالی و تئوری کاوس ( نظریه آشوب ) به تمسخر و انتقاد گرفتند . در این زمان ، مایکل ، انتقاد خود را در مورد کار کوپ هیملبلا با هشداری مبنی بر قصد خود درباره بازگشت دوباره به بحث علم پیچیدگی و تخصصی و فرکتالی آغاز می کند . نه تنها رفتارش نوعی پشیمانی پنهان او را درباره این موضوع نشان می دهد ، بلکه او حتی گامی غیر عادی در جهت تلاش برای توجیه اعمالش بر می دارد . بدین گونه که ادعا می کند در این حرفه ماهر است که البته به دور از روش مجادلههای اولیه اش به نظر میرسد . در کتاب Post Rock Propter Rock که تاریخچه کوتاهی از کوپ هیملبلا است ، سرکین اظهار می کند که نظریه کاوس ، به ویژه در مکتوبات قبلی او ، درباره معماری ممکن است امروزه مانوستر باشد . کمتر از دو سال بعد آیزنمن هندسه فرکتالی را با هندسه اقلیدسی درآمیخت و یک هندسه بیمار آفرید که البته آسیب هر کدام به یک اندازه بود . در این زمان هندسه فرکتالی مجازاً به عنوان یک ویروس یا انگلی که به معماری ضربه وارد کرد و آسیب رساند توصیف می شود که هندسه اصطلاحاً اقلیدسی پادزهر آن است . این اتفاق شروع به تغییر و دگرگونی کرده بود و رابطه بین معماری و علوم پیچیده به شدت با بدبینی و شکاکیت و تردید بررسی می شد .
تا سال 1993 تعدادیاز معماران با قاطعیت شروع بهانکار هر رابطهای بین فلسفه طراحی علوم پیچیده و هندسه فرکتال کردند . برای نمونه ایرانیان فارغ التحصیل شده از دانشگاه کرنل گیسو و مژگان حریری ، بیانیه سال 1993 خود را برای معماری با این مضمون آغاز می کنند که ما به تئوری کاوس اعتقاد نداریم . از این رویه ها پیروی نمی کنیم و از این هنر عامیانه و پرمدعا و بی ارزش بیزاریم . حریری ها با برجسته و پر رنگ تر نشان دادن این سه کلمه ، در جمله قبل ، نه تنها به این موارد در بحثشان تاکید می کنند بلکه این طور نتیجه می گیرند که تئوری کاوس و هندسه فرکتالی زائده ای است که برای آنها با (( عامیانه و بی ارزش )) بودن تفاوتی ندارد .
آنها در مورد انکار هر گونه رابطه بین معماری شان و علم پیچیدگی تنها نیستند . شاید یکی از دلایل این انکار نمایشی و مهیج را بتوان در افزایش شمار توصیفات و شرح های مضحک درباره بین معماری و هندسه فرکتال یافت . پل شفرد اظهار می کند که دلیل این کار طی ارزیابی مستمر در سال 1994 (( جنون ( یا عشق )مخالفت )) با تئوری معماری اعلام شده است . شفرد برای شناساندن و روشن ساختن آشفتگی و نادرستی این قضیه پنج شرح رسوایی آور درباره نقش این معماری بی نام و نشان تهیه کرد . اولین شرح او که به نظر ترکیبی از نظریات پیتر آیزنمن ، دنیل لیبسکیند و موروسیس است با توهینی نه چندان علنی شروع می شود .
در آن زمان آلبرتو پرز گومز معماری را به عنوان یک علم قلمداد کرد . در کنفرانس های 1994 کانادا او می کوشید طی تلاشس مجدانه راجع به تئوری کاوس و هندسه فرکتالی به عنوان بخشی از ادامه اظهاراتش درباره تفاوتهای بین تفاسیر پدیده شناسی و تئوری های مربوط به علم بحث کند . پرز با علم به این که کاری که دارد انجام می دهد سنتی و از مد افتاده است ، اظهاراتش را در مورد هندسه فرکتال با این عبارت شروع می کند که قبل از رسیدن به هدف اصلی این پروژه ترجیح می دهد ابتدا اهمیت های شگفتی آور تئوری کاوس را برای معماری فاش کند . عنوان این مطلب پرز که با تئوری کاوس و هندسه فرکتالی مرتبط است ، نمونه مرجع و شایان تقلیدی از دقت و کمال است . او می گوید : تئوری کاوس در بردارنده مفهومی جالب و در عین حال استوار است . ما دریافته ایم که تصورات مشابه قدیمی که معماری و دانش سنتی بر پایه آنها استوار بود چندان هم رویاهای احمقانه ای نبوده اند . در واقع می توان در توصیف معماران
گفت که آنها کسانی هستند که با این عقاید و روش ها بازی می کنند و آنها را برای قانونی کردن کارها و مستحکم ساختن فلسفه های خود به کار می گیرند .
در همان
سال ( 1994 ) ، کریستف لنگ نوشت که ابتکار خیلی مهمتر از دانش است به طوری که او
از این که سطح نشریه را پایین آورده و راجع به هندسه فرکتال بحث کند بسیار عذر
خواهی می کند . او می گوید : (( دنیای ما روز به روز فرکتالی تر می شود . چرا
افرادی مثل
(( پرز )) و (( لنگف )) باید به جرم بحث درباره هندسه عذر خواهی کنند . )) شاید
بتوان دلیل آن را در رشد سریع تمایل به پیچیدگی یافت . طبق عقیده پل الن جانسون
تئوری کاوس ممکن است فقط در دهه 1970 به شکل قاعده درآمده و مورد قبول واقع شده
باشد . اما در همین یک دهه ، تبدیل به حرفه و تجارتی جهانی شده بود . وقتی در سال
1955 چارلز جنکز مقاله ای جنجال برانگیز در معماری برای پایه گذاری امری جدید و
فرکتال گونه منتشر کرد ( مقاله ای که از مطالعات علوم پیچیده و تخصصی سرچشمه می
گرفت ) با انتقاداتی روبرو شد . حقیقت موید این مطلب است که مقاله او برای معماری
فرکتالی پیچیده و تخصصی تنها به وسیله انتقادات اصلاح نشد . بلکه گویی به طور
گسترده توسط حرفه معماری ، که در حال حاضر مورخ هندسه فرکتالی تصور می شود ،
فراموش شد .
در سال 1996 وقتی کارل بوویل کتاب تحقیقی پر نفوذ خود را به نام هندسه فرکتال در معماری و طراحی منتشر کرد ، مرحله جدیدی در رابطه عجیب و متناقض بین معماری و نظریه آشوب پا به عرصه وجود گذاشت . بوویل بیش از هر نویسنده دیگری در معماری ، خود را در ریاضیات آشوب (پیچیدگی ) غرق کرد . او این طور استدلال می کند که هندسه فرکتال وسیله خوبی برای معماری است ، اما به شرطی که عاقلانه استفاده شود .
بالاخره در قرن نوزدهم شرکت معماری یوشیدا یک سری پروژه های بسیار خلاق تولید کرد و در آنها از هندسه فرکتال اشکال فضایی خارق العاده ای خلق کرد . پروژه ت که یک پلان بزرگ شهری است ، هندسه فرکتال را اختصاصاً به این نام به نمایش می گذارد . پروژه ت عمده ترین و اصلی ترین وسیله حمل و نقل در توکیو است که در قسمت میانی جاده ها و ریل راه آهن قرار گرفته است . این طرح تصور (( شهر همان خانه )) را که به الگوها و موارد مشابه در مقیاسهای متعدد اعتبار می بخشد تجدید کرد . این همان درک و تخصصی است که هندسه فرکتال روی بسیاری از مقیاس ها اعمال می کند و البته نبود آن در بسیاری از کارهای معماری ، که بخشی از فرکتال محسوب می شوند ، احساس می شود .
در پروژه S بالاخره یوشیدا موفق به پیشنهاد یک مجموعه فرکتالی می وشد تا بتواند هم سیستم های (( پراکنده )) و هم (( یک جا )) را که به طور هم زمان روی بسیاری از مقیاس ها اجرا می شود ، متحد کند . گذشته از آن که این طرح برای حل ترافیک جاده ها و پیاده روها تهیه شد ، باعث جمع شدن خیل عظیم افرادی که در سطح شهر رفت و آمد می کنند نیز شد . نتیجه آن ، یک منطقه و ناحیه جدید است که وجه مشترک بسیاری از معیارها را در بردارد .
نتیجه
تقریباً مدت 20 سال یک رابطه پیچیده ، متغیر و طولانی بین معماری و هندسه فرکتال وجود داشته است . این وابستگی در طول این مدت ثابت نبوده و به صورتی دقیق ، نمادین و تقریباً منطقی تغییر می یافته . در زمان های بعد تاکید بر روی قسمت های خاصی از هندسه رخ داد و قسمت های بزرگی از آرایش اصلی و اولیه آن جدا شد . شمار کمی از نویسندگان معماری از قبیل پیتر فولر ، چارلز جنکز ، جان کاواناگ ، پل الن جانسون و نرمن کرو بر این نکته واقف هستند که ریاضی دانان به معماری تجاوز کرده اند . اما فقط پرز گومز آن هم به طور غیر مستقیم به این رابطه با دید انتقادی نگاه کرده و به طرز زیرکانه ای چنین نتیجه گیری می کند که دیدگاه مندل بروت راجع به معماری بسیار متفاوت از عقیده پرنس چارلز است و این که رابطه بین هندسه و معماری او تصور می کنند کاملاً سنتی و قابل تقلید است . مثال های طرف مقابل مبنی بر این که ریاضی دانان متوجه شده اند که معماری از هندسه فرکتالی تشکیل شده بسیار غیر عادی تر است . به نظر می رسد که فقط پیتر کاونی و راجرهای فیلد ژورنالیست نسبت به این حقیقت آگاه باشند که معماران در حال توسعه آنها که بسیار دادن شرح و تفسیر خود از هندسه فرکتال و نظریه آشوب هستند . در اوایل قرن نوزدهم نه تنها همه معماران از فرکتالها روی برنگرداندند بلکه حتی در پنج سال آخر آن ، علایم تمایل دوباره به پیچیدگی و آشوب بسیار وسوسه انگیز شد . این بار می توان حدس زد که این رابطه به چه جهتی تغییر پیدا خواهد کرد . تا زمانی که این تاریخچه کلی ، که از قسمت های پراکنده تشکیل شده ، یک دید منطقی را از تغییراتی که اتفاق افتاده است ثبت کند ، برای توضیح تمام نقش هایی که باید هندسه فرکتال در معماری یا معماری در هندسه فرکتال بازی کند ، کفایت نخواهد کرد.
در طول تاریخ، معماری و شهرسازی همواره نقش مهمی را در زندگی اجتماعی شهروندان ایفا کرده است و همواره سعی و تمایل انسان بر این است، در هر محیطی که زندگی میکند، تسلط خود را بر آن محیط اعمال کند تا از این راه احساس آرامش و تعادل داشته باشد، اما در مقیاس شهرهای بزرگ امروز نه تنها این تسلط وجود ندارد، بلکه نوعی بریدگی و جدایی بین فضاها، تجسم و ذهنیت انسان نیز به وجود آمده است و در نتیجه، حس تعلق به فضا و مکان از بین رفته است. فرآیند شتابزده، توسعهی خارج از ضابطه و اصول شهرسازی نیز در اغلب شهرهای کشور شرایط را به گونهای تغییر داده است که این شهرها، به ویژه محلههای نوساز و تازهشکلگرفتهی آنها از لحاظ کالبدی و جامعهشناسی شهری دچار مشکلاتی قابل توجه شدهاند.
اگرچه یکی از اصول بنیانگذاری شهرهای جدید و توسعهی کلانشهرها، توسعه و تعمیم مسکن به قشرهای گوناگون جامعه بوده است، اما با این وجود ایجاد و توسعهی شهرها باید مبتنی بر طرح و برنامهریزی قبل از اسکان باشد که هم بتواند به نیازهای مادی و جسمانی افراد پاسخی در خور شأن آنها بدهد و هم نیازهای معنوی آنان را در بر بگیرد. جدایی انسان از مبانی معنوی و تمرکز بر جنبههای مادی حیات، از جمله در مقولهی معماری و شهرسازی در کلانشهرهای ما، نه تنها پیام و معنایی معنوی و روحانی را القا نمیکند، بلکه به دنبالهروی دنیاگرایی غربی روی آورده است و دیگر قادر نیست جامعه را به سمت طراحی و ارائه و واجد بودن فضا و محیط روحانی معنادار هدایت نماید و در درک کیفی محیط نیز جامعه را یاری نماید.
در برنامهریزیها نیز ،دیگر آگاهی معمار و شهرساز از آداب و روحیهها و سنتها و کاربرد مصالح مناسب و ایجاد فضای لازم برای مناطق جغرافیایی متفاوت و رعایت همهی جوانب در معماری به چشم نمیخورد.
رعایت و ملاحظهی شأن و منزلت صاحب خانه و شهروند،به لحاظ آرامش روحی و روانی و همچنین بهرهگیری مناسب از علم و پیشرفت جدید توام با سنتهای حسنهی اسلامی که منافع انسان را در برداشته باشد، دیگر آرزویی دور شده است. امروز در جامعهی ما شهرنشینان در بستر فرهنگی بیگانه و دور از سنتهایشان با شأن و منزلتی پایمالشده و هویتی نامشخص و نامعلوم زندگی میکنند.
حال اگر معماری و طرز آرایش فضاهای شهری را یکی از ابعاد اساسی جامعه لحاظ کنیم، درمییابیم که نقش طراحی فضاهای شهری و معماری، بخشی از هویت فرهنگی جامعه قلمداد میشود. اگر این هویت، برخاسته از فرهنگ اصیل جامعه باشد، در شکل شهر باید به خوبی آشکار شود. اغتشاش و بههمریختگی در نمای شهر از نبود یک پیوند قوی و مستحکم بین معماری و فرهنگ جامعه خبر میدهد.
معنایی که محیط و ویژگیهای کالبدی ساختههای انسان به انسان القا میکند، آن دسته از اصول و ارزشهای فرهنگی و جهانبینی جامعه است که شکلدهندهی محیط بودهاند. به بیان دیگر، محیط مصنوع با سمبلها و تناسب اجزا و نشانهها و شکل و رنگ و دیگر خصوصیاتش، هم بیانگر جهانبینی و فرهنگی است که بانی شکل گرفتن آن شده است و هم اینکه اصول و ارزشهای آن را به انسان القا میکند و به نوعی در تحولات فرهنگی ایفای نقش مینماید. با نهایت تأسف این واقعیت را باید پذیرفت که نسلهای حال و آیندهی ما، با توجه به این ناهمگونی و بیبرنامگی در طراحی معماری و شهرسازی، دچار آفتها و ناهنجاریهای قابل توجهی خواهند شد که تا حد زیادی ریشه در محیط مصنوعی دارد که در آن پرورش یافتهاند.[1]
در این مقاله برآنیم به بررسی چالشها و مشکلات معماری و برنامهریزی در کلانشهرهای کشور بپردازیم که خود یکی از چالشهای مهم در سیاستهای کلان محسوب میشود. سپس راهحلهایی برای تقویت زیرساختها در کلانشهرهای ایران ارائه کردهایم.
در مقولهی معماری و شهرسازی در کلانشهرهای ما، نه تنها پیام و معنایی معنوی و روحانی را القا نمیکند، بلکه به دنبالهروی دنیاگرایی غربی روی آورده است و دیگر قادر نیست جامعه را به سمت طراحی و ارائه و واجد بودن فضا و محیط روحانی معنادار هدایت نماید و در درک کیفی محیط نیز جامعه را یاری نماید. |
چالشهای معماری و منظر شهری
معماری امروز ایران، دچار نوعی سردرگمی، خودباختگی فرهنگی و نابسامانی شده است. معماری و شهرسازی کشور به جای بی¬نیازی از پیروی¬های نا¬¬آگاهانه و سطحی از معماری سایر ملل، به دور باطلی از اشاعهی فرهنگهای بیگانه در سیما و منظر شهری و ناهمگونی روزافزون معماری و شهر¬سازی دچار شده است. دستمایهی قرن¬ها تجربه و تلاش پیشینیان این مرز و بوم در عرصهی معماری و شهرسازی به دست فراموشی سپرده شده است. بسیاری از شاخصهها و ویژگیهای معماری ایرانی در ساختوسازهای امروز رنگ باخته یا از میان رفته است. «هویت معماری» و «هویت شهری» دو موضوع مرتبط به یکدیگر هستند، زیرا چنانچه روند معماری بیهویت و به دور از فرهنگ و تمدن ایرانی گسترش یابد، باید راه را برای تسلط نوعی معماری ازهمگسیخته، نامنسجم، ناموزون و وارداتی باز کرد.
معماری و شهرسازی ایران، برای بازیافتن جایگاه ویژهی خود، راه دشواری پیش رو دارد؛ زیرا با جامعهای در حال توسعه روبهروست که جریان صنعتی شدن، جهانی شدن و شبکهای شدن را تجربه میکند. گذار از شهر سنتی به مدرن و شهر مدرن به شبکهای در تمام دنیا در حال بروز است و تأثیرات مطلوب و نامطلوب خود را بر جوامع میگذارد. شهرهای ایران نیز دوران گذار از جامعهی سنتی به مدرن را بسیار سریع و بدون ایجاد زیرساختهای لازم علمیـمهندسی، فرهنگی و هنری تجربه نموده است. در چنین شرایطی، ظهور جامعهی شبکهای نیز در بطن شهرهای ایران در حال وقوع است.
به همین خاطر، کنترل بر چگونگی طراحی و اجرای ساختوسازهای شهری، باید به گونهای مستمر و مؤثر انجام شود. برای شهرسازی همخوان با معماری ایرانیـاسلامی باید برنامهریزی جامع و دقیق داشت. معماری، طراحی و ساختمانسازی کنونی کشور ما در بسیاری موارد نه تنها تابعی از الگوهای غربی و شرقی با شاخصههای یک بنای مدرن و پیشرفته نیست، بلکه نشانی از معماری، فرهنگ و هنر ایرانیـاسلامی را نیز نمیتوان در آنها سراغ گرفت. معماری و شهرسازی معاصر ما در بستری شکل گرفته است که از جریانهای مدرنیته، صنعتی شدن و جهانی شدن به طور مداوم تأثیر پذیرفته است. فناوری، شیوهی زندگی مردم و متعاقب آن، کالبد و محیط زیست وی را تغییر داده است.
گذار به مدرنیته در جامعهی ایران از حدود یک قرن پیش آغاز شده و هماکنون نیز در جریان است، اما جامعهی ما هیچ گاه زیرساختهای مدرنیته را به صورت کامل در اختیار نداشته است و از نظر فنی نیز همواره کمبودهای فراوانی در جامعه وجود داشته است. معماری و شهرسازی ما نیز، با توجه به نقصانهای موجود در شیوههای ساخت، گاه به تقلید ظاهری از معماری مدرن تقلیل یافته است. متأسفانه با وجود بناهایی با معماری پرشکوه اصیل ایرانی در شهرهای مختلف، از جمله اصفهان، شیراز، مشهد، یزد، کرمان، در عرصهی معماری معاصر، دچار نوعی خودباختگی فرهنگی شدهایم.
برداشت نادرست برخی سازمانهای مربوط، کارشناسان و مهندسان معماری از خلاقیت و نوآوری در طراحی و ساختوساز بناهای شهری، از دلایل اصلی نابسامانیها و آشفتگیها در عرصهی معماری امروز است. اصلاح ناکارآمدی سیستمهای نظارتی، آموزشی و فرهنگی در زمینهی معماری و شهرسازی و منطبق نبودن ساختوسازهای شهری امروز با فرهنگ ایرانی و اسلامی و همچنین احیای معماری هویتمند ایرانی نیاز به فرهنگ سازی دارد، زیرا کشور ما جزء معدود کشورهای جهان است که هنوز «نظام جامع معماری» ندارد.
اگر قرار است در عرصهی معماری و شهرسازی به ویژه در کلانشهرهایمان تغییراتی ایجاد شود، باید از دانشگاهها و سیستم آموزش معماری کشور آغاز کرد.
دانشگاهها، نهادهایی همچون سازمان نظام مهندسی کشور، وزارت مسکن و شهرسازی، انجمن مهندسان ایران و... میتوانند در آموزش معماری و شهرسازی اصیل ایرانی، فرهنگسازی و در رفع نابسامانیهای معماری افسارگسیختهی امروز نقش بسزایی داشته باشند. از دیگر سو، با استفاده از استعدادها و پتانسیلهای موجود، بهکارگیری فناوریهای مدرن و نوین و دانستههای تاریخی و تجربی، میتوان معماری ایرانی را با نیازهای جدید جامعه همخوان کرد. در این صورت، دیگر معماری ایرانی و ساختوسازهای شهری، تقلیدی کورکورانه و ترکیبی ناهمگون از معماری غربی نخواهد بود.
در یک جمعبندی، باید گفت که نبود نهادی سازمانیافته که در بر گیرندهی تمامی نیازهای یک شهر در حوزههای برنامهریزی شهری باشد و عدم انتقال دستاوردهای معماری اسلامی و بومی از گذشته و کمرنگ شدن آن در زمان حاضر، باعث بیهویتی شهرها و بافتهای معماری به عنوان اجزای تشکیلدهندهی نظام یک شهر شده است. بنابراین مدیریت شهری و شهروندان باید، با حمایت همهجانبه در سطح ملی، به استفاده از فرصتها و رفع تهدیدات جهانی شدن اقدام کنند.
توسعهی سیستماتیک و هماهنگ در زمینهی برنامهریزی شهری به دنبال انسجام و تصمیم متولیان ذیربط در کشور، در جهت پیشبرد اهداف مدیریتی و اعمال قوانین جدید در راستای بهرهوری و بازگشت به معماری و اصول بومی، حاصل خواهد شد. حال زمان آن رسیده است که به هنگام برنامهریزیهای شهری و ایجاد طرحهای شهری، به ارزشهای انسانی و نیازهای روحی و جسمی توجه کنیم و معتقد به تأمین هر دو این احتیاجات باشیم و به جای افزایش آسمانخراشها، به فکر ساختن شهرهای سالم، بانشاط و دارای روابط منطقی و طبیعی باشیم. از اهداف شهرسازی انسانی نیز همین موارد است. تنها متناسب و مطلوب بودن شرایط محل سکونت کافی نیست، بلکه باید اجزا و عوامل تشکیلدهندهی محیط شهری و معماری با یکدیگر هماهنگ باشند.
در جهت فهم بهتر ضرورت مسئله و راهکارهای پیش رو، سخنان رهبر معظم انقلاب را، که همواره راهگشای همهی اقشار بوده و افقهای جدیدی را حتی برای خبرگان آن قشر باز نموده است، مورد توجه قرار میدهیم؛ سخنانی که همیشه بوی امید، تعهد و حرکت رو به جلو در آنها موج میزند. در اینجا به بررسی بیانات ایشان در دیدار با اعضای شورای عالی استانها و شهرداران مراکز استانها (10 اردیبهشت 1390) میپردازیم.
در این دیدار، رهبر انقلاب اسلامی توجه جدی به مسائل فرهنگی در شهرها و روستاها را از مهمترین وظایف شوراها و شهرداریها برشمردند و خاطر نشان کردند: «خدمات متنوع در شهرها و روستاها، از جمله ساختمانسازیها، احداث خیابانها، نامگذاریها و زیباسازیها باید، ضمن همخوانی با پیشرفتهای روز، با معماری ایرانی، اعتقادات دینی، بافت اجتماعی و شرایط آبوهوایی هر منطقه نیز متناسب باشند.
حضرت آیتالله خامنهای یکی از خصوصیات برجسته و بارز نظام جمهوری اسلامی ایران را استقلال و هویت دانستند و تأکید کردند: ما به برکت اسلام توانستهایم هویت ایرانی خود را حفظ کنیم و این حقیقت، باید در همهی خدمات و امور شهری خود را نشان دهد.
ایشان افزودند: عامل اصلی برای پیشرفت کشور و حرکت به سوی عزت واقعی، حفظ و تقویت فضای تدین و دینداری در فضای شهرها و روستاهاست.[2]
پینوشتها:
1. کارشناس مجید، مسکن، معماری، شهرسازی معاصر و تهاجم فرهنگی، دانشگاه اسلامی، ص 40.
2. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی استانها و شهرداران مراکز استانها با رهبرانقلاب،10 اردیبهشت 1390.
*ستار خالدیان/پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: برهان
انتهای متن/