انسان،طبیعت،معماری
این ترکیب واژگان نام یک درس در رشته معماری است. دقت در معنی سه واژه فوق بطور
مجرد، سه معنی مجزا و منفک را به ذهن متبادر می سازد.
اگر ما به عنوان
خواننده خود را به عنوان
انسانی درگیر با سه واژه فوق بدانیم یا به عبارتی دیگر خود را به جای انسانی در
میان سه کلمه فوق قرار دهیم، خواهیم دید که متوجه یک معنا می شویم، آن هم زندگی
است؛ زندگی انسانی که در طبیعت برای خود سرپناهی به نام معماری می سازد.
پس انسان در روند زندگی مادی با طبیعت و معماری درگیر است.
بستر هستی انسان طبیعت است، بستر زندگی روزمره او مسکن ویاساختمان است. در حال
حاضر درصد انسان هایی
که فارغ از ساختمان می توانند زندگی کنند بسیار قلیل و درصد آن به نسبت اکثریت هیچ
است و بعید به نظر می رسد کسی ادعا کند که ساختمانی فارغ از طبیعت موجود شود.
بنابراین رابطه تنگاتنگ سه واژه فوق در معنی و عملکرد آشکار می شود.
در اینجا نقش تفکر حاکم بر انسان است که رابطه بین طبیعت و محیط زیست
خود یعنی معماری را تعیین می کند. اگر انسان به طبیعت نگاه معنوی و نگرش حکمی داشته باشد،
رفتار خود و ساخته دست خود را در تعامل با حکمت عناصر طبیعی بگونه ای
طراحی می کند
که با یکدیگر در تقابل و واکنش نباشند
تاثیر فضا و عناصر بصری بر جسم و روح انسان
آدمی پس از آفر ینش در محیطی قرار داده شد تا تمام نیازهای مادی و معنویش برآورده شود ، در این میان طبیعت علاوه بر آب و غذا آرامش را برای انسان به ارمغان آورد . طبیعت سبز به دلیل عاری بودن از هر گونه آلودگی صوتی و برخورداری از رنگهای ملایم و صداهای ریتمیک ( صدای آب ) تاثیر بسزایی درآرامش انسان دارد شاید این ویژگی اولین دلیل فرار انسان از محیط آلوده شهری به طبیعت است .
متاسفانه در جامعه امروز مهمترین نیاز های انسان جای خود را به نیاز های جانبی داده اند و کمتر توجهی بدان مبذول میشود .
یکی از نیازهای مهم انسان نیاز به آرامش است واز عوامل مهم دستیابی به این مهم استاندارد نمودن محیطی است که انسان در آن بسر می برد . کلمه استاندارد در هر زمان و مکانی معنای مخصوص به خود را میابد .
هر فضایی بسته به عملکرد و نقش آن در کل مجموعه می بایست دارای ویژگیهایی خاص خود باشد ، مانند فضای نشیمن که محلی برای تجمع خانواده است و معمولا" بیشترین وقت خانواده در این مکان می گذرد این فضا میبایست محیطی آرام و صمیمی را فراهم نماید .جهت تحقق بخشیدن به این مهم باید نکاتی را در طراحی فضای داخلی مد نظر قرار داد.در کل رعایت این نکات کلیدی میتواند نقش بسزایی در کم کردن تنش های ناشی از زندگی شهری داشته باشد.
بافت :
یکی از عناصری که در طراحی داخلی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد بافت است . بافت انواع مختلفی دارد و از نظر زبری و نرمی قابل لمس است . بافت میتواند تنها جنبه تجسمی داشته باشد مانند بافتی که در طرح های قالی یافت میشود که بافت بصری نامیده میشود.
خط ، سطح ، حجم
خط بوجود آورنده سطح و سطح بوجود آورنده حجم و همه اینها در کنار هم فضای معماری را ایجاد مینمایند استفاده از خطوط و سطوح منحنی نیز در آرامش بخشیدن به فضا موثرند معمولا" سطوح منحنی با بافت و رنگی ملایم می تواند محیطی لطیف و آرام را ایجاد نمایند . و برعکس سطوح شکسته و تیز فضایی محرک را تولید میکنند.
نظم بصری :
نظم نیز میتواند عامل مهمی در ایجاد فضایی آرام ودلنشین باشد. فضای نامنظم نوعی آشفتگی بصری ایجاد مینماید که این آشفتگی فضا به انسان نیز منتقل میشود.
فضای سبز :
امروزه تراکم جمعیت و افزایش روز افزون زندگی آپارتمانی انسان را از دستیابی به طبیعت محروم ساخته است،مخصوصا" استفاده از مصالح با بافت و رنگهایی که بیشتر جنبه صنعتی دارند ، متاسفانه در کشور ما نیز بکار گیری از این متریال ها ( نمای آلومنیوم ) بسیار معمول شده است ، کشاندن طبیعت به زندگی آپارتمانی میتواند در حفظ آرامش محیط موثر باشد . استفاده از یک گلدان سبز فضای آپارتمانی را زنده تر میکند. و به فضا روح می بخشد.
درنتیجه معماران نقش مهمی در ایجاد آرامش برای انسانها دارند. بنابر این دقت در انتخاب عناصر بصری مناسب در فضای داخلی بسیار مهم است.
معماری اجتماعیترین
هنر بشری است. به غیر از دوران گردآوری خوراک، حضور فضا، بنا و شهر از گذشته تا
امروز و در آینده، لحظهای از زندگی روزمره آدمیان غایب نبوده و نخواهد بود. بشر
نیازمند فضایی است که او را در مقابل تأثیرات
محیط محافظت نماید. این نیاز از ابتدای زندگی تا به امروز تغییر چندانی نداشته
است.
این فضای محافظ یا همان فضای معماری، مرکزی است که بر مبنای آن تمامی ارتباطات
فضایی شکل یافته و سنجیده میشوند.
ارتباطات فضایی بین افراد، سیستمی است پیچیده از تمایل به نزدیکی، فرار، نادیده
گرفتن، توجه نکردن و ... به این دلیل فضای معماری نمیتواندتنها با توجه به فضایی
ریاضی طرح شده باشد، بلکه لازم است طرح فضا به ترتیبی باشد
که تمامی ارتباطات اجتماعی ـ روانی انسانها تقویت شوند یا اینکه لااقل برای آنها
مزاحمتی ایجاد نشود.
مفهوم فضای ساخته شده یا فضای کالبدی به معنای کلیه شکلهای کالبدی قابل لمسی که
انسانها
به وجود میآورند و یا تغییر شکلهایی که در همین زمینه اعمال میکنند، میتواند به صورت یک
مفصل بین فضای کالبدی ـ طبیعی و فضای زیستی انسانها تعریف شود. این فضا نقطه شروع
انسان برای شناخت محیط است.
فضای معماری به بیانی توصیف مادی مکان یا ظرفی است که در آن بخشی از فعالیتهای
مربوط به زندگی بشر صورت میپذیرد. بنابراین فضای معماری با زندگی رابطهای
ناگسستنی دارد. انسان هنگامی که از رحم مادر جدا میشود، در فضایی جدید قرار میگیرد
که همان فضای معماری است. انسان در فضای معماری زندگی میکند، به فضا فکر میکند و
فضا را خلق مینماید. معماری هنر به نظم درآوردن فضاست و انسان نمیتواند قبل از
آنکه افعال خود را منظم کرده و به زندگی خود نوعی سازمان بخشیده باشد، فضا را به
نظم درآورد.
رابطه انسان با فضای معماری رابطهای است روزمره که بخش مهمی از زندگی او را در بر
میگیرد. این رابطه پیچیدهتر از رابطه انسان با فضای هنری نقاشی و مجسمه سازی
است، زیرا انسان این فضا را از درون نیز تجربه میکند. از این رو بعد
از قرنها،
هنوز مسأله اصلی معماری، فضا و زندگی و چگونگی ارتباط بین این دو است.
فضای معماری که اصلیترین وجه معماری است، از طریق اصلیترین وجه زندگی یعنی
خلاقیت میتواند ایجاد شود. با اینکه فضای معماری به فضای زندگی انسانها مربوط
است، ولی این ارتباط از فرمول خاصی نتیجه نمیشود. فضای زندگی بصورت الگویی از پیش
تعیین شده، در جهان ایدهآلها وجود ندارد، بلکه بایستی ایجاد شود و معمار مسؤول ایجاد آن
است.
نگاهی به تأثیر و تأثر معماری و محیط
رابطه خوب و بد افراد، عللِ مختلفی دارد. از جمله ی این علت ها، محیط است. تأثیری که محیط بر ذهن آدمی می گذارد بی گمان بر رفتار و کردار او ظاهر می شود.
محیطی که حکایت از گرمی و جذابیت کند روح را شاداب و رفتار را صمیمانه می کند، برعکس، اگر محیطی سرد و خشک باشد، روح و رفتار را سرد و بی نشان از زندگی می کند. انکار نمی توان کرد که ساختمان ها جزیی از محیط اند و حتی در محیط های شهری بخش اعظم محیط را دربرمی گیرند. بنابراین باید روی این جزِ ویژه دقت فراوانی کرد. بر این اساس معمار باید از انسان، محیط و روابط بین آن دو، آگاهی فراوانی داشته باشد تا بتواند اثری نیکو خلق کند.
به یـقـیـن روابـط بین انـسان و محیط دو طرفه است زیرا انسان در دامـان او پـرورش می یابد و بنابر تقدیر الهی، تغییر آن در یدِ انسان است.
در عالم ماده، انسان تنها موجودیست که اراده دارد بنابراین تنها اوست که قادر است روابط خود را بر هم زند یا تغییر دهد. بعضی روابط قابل قطع شدن نیست بلکه تنها کیفیت (مثبت یا منفی) آن تغییر می کند و محیط از جمله ی آنها است. بنابراین با مثبت یا منفی شدن آن، می توان رابطه بین خود انسان ها را نیز بررسی کرد. مقاله حاضر می کوشد تأثیر عوامل محیطی را بر انسان (ها) بیابد تا در نتیجه آن روابط بین انسان ها را بهبود بخشد.
رنگ :
خـانه ها و خـانواده های کوچـک امـا چـسـبیده به هم! انـسان را به یـاد لـوح فـشرده ای می اندازد که هزاران کتاب را در خود فشرده و جای داده است. دنیای امروز همه چیز را کوچک می کند حتی محیط زندگی خویش را
در چنین حالتی، رنگ، رنگی دوباره می گیرد. رنگ این توانایی را دارد که کوچک را بزرگ نشان دهد و بزرگ را کوچک. ساده را پیچیده کند و پیچیده را ساده. اعجاز رنگ تنها در استفاده صحیح از آن مفید است و بس.
«پس، زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشید، هر بیننده ای را به شگفتی واداشت. و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بیننده ای را به وجد آورد.»
رنگ این توانایی را دارد که فرد را شاداب کند یا غمگین. اکنون ببینیم تاثیر رنگ و تاثیرات آن چیست:
هر رنگ، دارای سه بعد دیداری مستقلا تغییرپذیر است: فام، درخشندگی و پرمایگی.
فام، جایگاه آن را در سلسله ی رنگی معادل با نور طول موج های مختلف در طیف مرئی مشخص می کنند. قرمز، زرد و آبی، فام های اولیه است که سازنده ی دیگر فام های هستند. فام های ثانویه عبارتند از: بنفش، سبز و نارنجی. این فام ها از اختلاط مساوی فام های اولیه به دست می آید.
رنگ های درخشان، به تنهایی جذاب است. بنابراین بکارگیری رنگ های درخشان، باعث می شود که فردِ خسته و ملول، از ملالت بیرون آمده و کمی طعم شادابی را بچشد.
هر چه رنگ پرمایه تر باشد، قادر است هیجان را بیشتر کند. گرچه این امر به خودی خود مثبت نیست بلکه می تواند منفی هم باشد، بخصوص اینکه رنگ خانه باید حس آرامش را بدهد یا نه اینکه بر هیجانات روزمره فرد بیفزاید. مناظری که فاصله اشیاء در آن زیاد است، همیشه از لحاظ رنگ سردتر بنظر می رسند، زیرا که در عمق هوا قرار دارند. پس کنتراست سرد و گرم وسیله مهمی است که اثرات پرسپکتیو و حجمی را نشان می دهد.
اگرچه باید توجه نمود که بی ربط بودن شکل با رنگ از خاصیت شکل و رنگ می کاهد. بنابراین بازی رنگ باید حساب شده باشد نه امری صرفاً سلیقه ای.
رنـگ در دو مـکان خـود را نـشـان می دهد:
1. مکان های ثـابت نظیر دیوار و سـقف؛
2. مکان های غیر ثابت یعنی دکوراسیون.
دیوار و سقف همیشه هست و خواهد بود که اگر نباشد ساختمانی نیست. اما دکوراسیون می تواند باشد یا نباشد، تغییر می کند و تحول می یابد. ممکن است نسل های متمادی در یک خانه زندگی کنند که احتمالا هر نسل چند بار دکوراسیون خانه ی خود را عوض می کند. بنابراین رنگی که روی دیوار است مهم تر است از رنگ وسایل، بنابراین جای احتیاط بیشتری را می طلبد.
به این نکته نیز باید توجه نمود که افزون بودن اهمیت رنگ در مکان های ثابت به این معنا نیست که رنگ مکان ثابت به گونه ای باشد و رنگ وسایل به گونه ای دیگر. بلکه این دو رنگ باید هماهنگ باشد. برای این منظور می توان از رنگ های مکمل یا متضادی سود جست که هماهنگی کاملی ایجاد کند.
سفید جذاب ترین رنگ موجود است. فضا را بزرگ جلوه داده و روشن می کند. بنابراین در خانه های کوچک امروزی، رنگ سفید، جایگاهی ویژه دارد و باید سود بسیاری از آن جست. البته باید گفت که این تأثیر تنها در برابر نور کافی است. به عبارت دیگر، در یک اتاق تاریک، سفید، خاکستری دیده می شود که این امر چنگی به دل نمی زند. رنگ های خنثی نظیر کرم رنگ هایی هستند که از سفید بسیار بهره برده اما جزو رنگ های اولیه و ثانویه نیستند. این رنگ ها کاربردی بوده و می تواند کنار دیگر رنگ ها قرار گیرد بدون آنکه آسیبی بدان وارد کند.3
رنگ ها مانند شمشیر دو لبه هستند. به عنوان مثال، رنگ گرم در جایی که تابش شدید و مستقیم وجود دارد، باعث می شود که ساختمان بیش از حد نیاز گرم شود. بنابراین باید به محیطی که رنگ بکار می رود توجه کافی نمود.
نور :
تنها راه مشاهده اشیا، نور است. بنابراین پرداختن به مبحث نور در معماری به معنای پرداختن به مبحث چگونه دیدن است. نور است که مفهوم روشنایی، تاریکی، رنگ و زیبایی و زشتیِ بصری را شکل داده است. نور اثری خاص و مهم را در معماری ایفا می کند تا آنجا که تیغه بندی یک خانه باید بر اساس نور باشد. در حالت ایده آل این نور است که مشخص می کند مکان های عمومی و خصوصی در کجای خانه قرار گیرند.
نور نشانه ی حرکت و تلاش است چرا که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
«فَالِقُ الإصبَاحِ و جَعَلَ الَّیلَ سَکَنا و الشَّمسَ و القَمَرَ حُسبَانا ذَلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیمِ»4
ترجمه: او شکافنده صبح است وشب را مایه آرامش و و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است، این اندازه گیری خداوند توانای دانا است.
نابراین باید مناطق روشن خانه اختصاص به کارهایی داشته باشد که در آن حرکت و تلاش بیشتری صورت می گیرد نظیر اتاق کار و آشپرخانه؛ طبعاً مناطق تاریک تر نیز برای مکان هایی اختصاص می یابند که محل آرامش و سکون است نظیر اتاق خواب.
اتاق مطالعه، محلی است که هم نیاز به آرامش دارد و هم نور! به نظر می رسد که در خانه، اتاق مطالعه باید در مناطق تاریک تر قرار گیرد زیرا، نورِ مطالعه تنها برای روشن کردن محدوده کتاب کافی است که این امر به دستِ چراغ های مطالعه حل می شود. بیشترِ اماکن خصوصی محلی است که نیاز به آرامش و سکون دارد و برعکس بیشتر اماکن عمومی نیاز به حرکت دارد و معمولا عمومی بودن مترادف است با متحرک بودن.
رنگ، معجزه طبیعت است زیرا قادر است واقعیات را در پرده ای از خیال قرار دهد. فردی که در اتاقی کوچک و سرد قرار گرفته است واقعیت کوچک و سرد بودن را می فهمد اما اگر از رنگی مناسب در اتاق استفاده شود، توهم بزرگ و گرم بودن اتاق به وی القا می شود و او اتاق را بزرگ تر و گرم تر از پیش می بیند. اما رنگ مولود نور است. رنگ ها از تجزیه رنگ سفید به وجود می آید و بدون نور نیز دیده نمی شود. اصولا بدون نور چیزی به عنوان رنگ واقعیت ندارد، پس قدرت اعجاز رنگ به میزان و کیفیت نور وابسته است.
هر چه نور بیشتر و طبیعی تر باشد ما نیاز کمتری به نورهای مصنوعی و رنگ های گرم داریم. برای استفاده از نور طبیعی، قوانین عمومی وجود دارد که با مراجعه بدان، می توان از نور بهترین استفاده را کرد.
اتاق رو به شمال:
این اتاق، در معرض مستقیم تابش قرار ندارد و نور سرد و زیادی احساس می شود. این اتاق ها محل مناسبی برای مطالعه است.
اتاق رو به جنوب:
در طول روز، نور گرمی به اتاق می تابد. البته شدت آن به فصل های سال و زاویه تابش خورشید وابستگی دارد. از آنجا که نور، چراغ سبزِ تحرک است بهتر است که بیشترین فعالیت های خانه نظیر آشپزخانه در این اتاق ها قرار گیرد.
اتاق رو به شرق:
صبح ها نور زیادی دریافت می کند اما پس از چند ساعت سایه های بلند و طولانی مدت حاکم خواهد شد.
اتاق رو به غرب:
نور خوبی دارد، منتها اگر وسایل خانه زیاد باشد، عصر، سایه های بلندی در اتاق ایجاد می شود.
پرداختن به نور طبیعی شاملِ پرداختن به چگونگی ورود آن به خانه است. پنجره، درِ نور است. قهراً پنجره ای که بزرگ است خانه را روشن تر نشان می دهد اما این همه ی قصه ی پنجره نیست. ابعاد پنجره باید متناسب با مکان مورد نظر باشد. قطعاً یک مکان عمومی نیاز بیشتری به پنجره بزرگ دارد تا یک مکان خصوصی.
پرده یا کـرکره ای که پـنجره را می پـوشـاند فیـلتر نور است. به وسـیله پرده یا کرکره می توان نور را تنظیم کرد و یا با آن به بازی پرداخت. نمی توان برای همه پنجره ها سلیقه ی محض را بکار برد. به عنوان مثال، در جایی که نور کافی نیست نباید از پرده ی ضخیم استفاده کرد. در جایی که نیاز به حداکثر نور است پرده ی نازک مفیدتر است.
باید بخاطر داشت که نور طبیعی چندان در کنترل ما نیست، نور طبیعی برای روشن و تاریک کردن حدی دارد و ما تنها قادریم از حداکثر توانایی آن استفاده کنیم نه اینکه بر توانایی او بیفزاییم. در اینجا بحث نور مصنوعی پیش می آید، چیزی که توانسته شب را روشن تر از روز کند.
گرچه می توان بوسیله رنگ ها، نور طبیعی را روشن تر جلوه داد اما قطعا رنگ، یک مکمل است و در جایی که تاریکی زیادی وجود دارد، بحث رنگ بی فایده است. اما نور مصنوعی خود یک اصل است. بی نیاز از نور طبیعی است و گاهی این نور مصنوعی است که محور روشنایی قرار می گیرد نه نور طبیعی. نور مصنوعی علی رغم صرف انرژی، تنوع مختلفی را در رنگ ها ایجاد می کند. بگونه ای که می توان در روز بر روی دیوار، رنگی متفاوت از شبش داشت.
نور مصنوعی علی رغم فوایدش، ضررهایی هم دارد. اگر از نورهای نامناسب استفاده شود انسان را دچار ناراحتی های بدنی و تأثیرات روحی از قبیل سردرد، ناراحتی چشمی، تاریکی آشپزخانه و ندیدن کاری که در حال انجام آن هستید، می شوید.
فضاهای خصوصی و عمومی
بی گمان، انسان دو وجه درونی و بیرونی دارد. درون، فرد را می سازد و بیرون نشانش می دهد. هر فرد نیاز دارد که محلی خاص برای او باشد تا بتواند با خود خلوت کند و به کارهای شخصی خود نظیر تفکر، مطالعه، استراحت و... بپردازد.
اساس خانه برای تأمین آرامش افراد است و از آنجا که برخی از آرامش ها تنها در خلوت کسب می شود باید قسمت هایی از خانه برای فضای خصوصی افراد اختصاص یابد.
• اتاق خواب: برای تأمین آرامش افراد، بهترین و جمع و جورترین محل است. یک تخت خواب، قفسه کتاب، میز تحریر و کمد لباس نمای کلی آن است. چیدمان صحیحِ این وسایل اصلی، کمک می کند تا از حداکثر فضای خالیِ اتاق بهره ببریم. هرچه وسایل و اثاثیه بهتر چیده شود آرامش بهتری به افراد داده می شود.
چیدن وسایل اضافی که روی هم انباشته می شوند نمایی زشت به اتاق می دهد. دیدن وسایلی بهم ریخته که در جای صحیح خود قرار نگرفته است در ذهن ما اثر می گذارد و قسمتی از افکار روزانه ما را اشغال می کند. استفاده ی حداقل از وسایل در اتاق خواب، یعنی تماس کمتر با وسایل و کسب آرامش بیشتر. بنابراین برای کسب هر چه بیشتر آرامش لازم است که از تعداد وسایل بکاهیم.
در چنین مکانی، عمده ی نورپردازی به عهده نور مصنوعی خواهد بود زیرا اولاً بهترین مکان های نورگیر به مکان های پرتحرک اختصاص می یابد، ثانیاً مهم است که در چنین فضایی نور قابل تنظیم باشد؛ زیرا شخص برای مطالعه در اتاق خواب به نور کافی و برای خواب به تاریکی کافی نیاز دارد. اگر دو یا چند نفر در یک اتاق خواب بسر می برند بهتر است که چراغ مطالعه یا آباژور تهیه شود تا نور آن دیگران را اذیت نکند.
• آشپزخانه: پرتحرک ترین قسمت خانه است. با آنکه معمولاً یک نفر - خانم خانه- در آن بسر می برد اما بیشترین فعالیت ها در آنجا رخ می دهد. طبیعی است که این مکان از نورگیرترین قسمت های خانه باشد. باید به مادران فداکاری که بیشترِ لحظات خود را در این مکان می بینند کمک کرد تا کارهای روزانه اثر زیادی بر اعصاب و روان آنان نگذارد.
آشپزخانه باید از رنگ های خوبی بهره ببرد تا روان فرد را شاداب نگه دارد. نمی توان گفت که چه رنگی بهتر است زیرا همانطور که در مبحث رنگ بیان شد رنگ ها در جاهای مختلف و در زیر نورهای مختلف، اثرات متفاوتی دارند. به صورت کلی می توان گفت که رنگ آشپزخانه نباید زیاد گرم باشد زیرا رنگ گرم همراه نور زیاد، هیجانات فرد را بالا می برد همچنین نباید از رنگ بسیار سرد استفاده کرد زیرا حس سردی و ناراحتی را در فرد ایجاد می کند.
حتماً می دانید که مورچه از طریق لعاب دهان خویش، پیام های خود را به دیگران منتقل می کند. اکنون باید به این نکته توجه کرد که هر آنچه که بر روان مادر می گذرد از طریق رابطه و غذایی که درست می کند به ما هم منتقل می شود بنابراین تمیزی و شادابی آشپزخانه تنها مربوط به مادر نیست بلکه بر کل اعضای خانواده اثر می گذارد. این رابطه برای تمام قسمت های خانه وجود دارد اما می توان گفت که در آشپزخانه بخاطر فعالیت بسیار، اثر بیشتری دارد.
می توان به قرار دادن یک میز دو طبقه متناسب با فضای آشـپزخانه که در وسط قرار می گیرد در فضای آشپزخانه بهینه سازی خوبی کرد. بدین طریق که دورتادور میز کشو و کابینت باشد و وسایل در آن قرار گیرد. کابینتی که کنار دیوار قرار می گیرد تنها از یک سو قابل استفاده است اما میز وسط در حکم دو ردیف کابینت است. با یک رومیزی زیبا هم آن میز به یک میز غذاخوری تبدیل می شود.
• پذیرایی: محلی است عمومی بنابراین به نور کافی نیاز دارد. نور طبیعی و مصنوعی وظیفه روشن کردن فضا را دارند اما نور مصنوعی در این محل بخصوص می تواند کار دیگری نیز انجام دهد و آن ایجاد سایه روشن و رنگ های متفاوت است تا فضای پذیرایی متنوع شود. البته افراط در تنوع نوعی دل زدگی ایجاد خواهد کرد.
تحرک بیشتر محیط بیشتری را می طلبد، بنابراین باید پذیرایی و آشپزخانه بزرگ تر از اتاق خواب باشند. هر چه محیط کوچک تر باشد.
• نشیمن: با کوچک شدن خانه، برخی از قسمت های خانه مانند نشیمن یا حذف می شوند یا ادغام می شوند. نشیمن می تواند در دو محل قرار گیرد: 1. آشپزخانه، 2. پذیرایی. نشیمن محل خصوصی برای کل خانواده است و بنابراین بهتر است که آن را وارد آشپزخانه کنیم. زیرا آشپزخانه هم خصوصی است و هم عمومی، اما پذیرایی صرفا عمومی است.
اما اگر نشیمن یک محل جدا باشد باید توجه کرد که بیشترین بار عاطفی خانه در همان محل می چرخد، بنابراین باید از رنگ های عاطفی سود جست.
فضای سبز :
سخنی از حضرت امیر المؤمنین (ع) در ابتدای مبحثِ رنگ آمده است. آن سخن به صورت مستقیم در باب سبزه و سبزه زار سخن می گوید بنابراین بد نیست دوباره تکرار شود:
«پس، زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشید، هر بیننده ای را به شگفتی واداشت. و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بیننده ای را به وجد آورد.»
بر کسی پوشیده نیست که زندگی شهری اکنونِ ما از طبیعت جدا شده است. نیاز به آمار و ارقام نیست که این امر روشن تر از خورشید است. اکنون که ما طبیعت را نابود می کنیم تا شهری بنا کنیم خوب است که قسمت هایی از طبیعت را به ساختمان خود دعوت کنیم.
در داخل ساختمان ها بهتر است از گل هایی استفاده کرد که در کمترین مکان، بیشترین نتیجه را بدهند. قرار دادن گلی که طراوت چندانی ندارد و شرایط نگه داریش سخت است مناسب ساختمان نیست، بلکه باید گل، طراوت فراوانی داشته و نگه داریش آسان باشد. اگر گل نیاز به گلدان بزرگ داشته باشد فقط فضایی اضافی را اشغال کرده است در حالی که گلدانِ بزرگ خاصیت چندانی ندارد.
حیاط، بهترین و ایده آل ترین محل برای فضای سبز است. بهتر است که قبل از کاشت گل و درخت، به ترکیب رنگی که در آینده به وجود می آید توجه کرد. فضای سبزی که در حیاط به وجود می آید اگرچه تاوان فضای سبزِ از دست رفته نیست اما می تواند مرهمی بر این زخم باشد. بنابراین باید از درخت هایی سود جست که فضایی در هم تنیده را تشکیل دهند تا حس بزرگ بودنِ فضای سبز را القا کنند.
می توان کنار باغچه محلی را برای نشستن تعبیه کرد تا فضای دل انگیزی را برای افراد پدید آورد. همچنین اگر خانه ویلایی است این باغچه و صندلی های کنار آن می تواند در حکم نشیمنِ فصلی خانه باشد.
وسایل و دکور :
وسایل گرچه روح ندارند اما ما را تحت تأثیر قرار می دهند، بنابراین چیدمان آن مهم است. انباشتگی وسایل نوعی هرج و مرج ذهنی ایجاد می کند. رنگ و زیبایی آن نیز هرچقدر زیبا باشد اگر با رنگ دیوار و میزان نورگیری خانه متناسب نباشد، زیبایی خود را از دست می دهد. بنابراین به هنگام انتخاب دکوراسیون خانه باید به عوامل محیطیِ خانه نیز توجه کرد.
باید هر وسیله ای در جای خود قرار گیرد. به عنوان مثال، قرار دادن رایانه در اتاق خـواب به معنای به هم زدن فضای حـاکـم بر آن اسـت. همـچنان که کسی قابـلمه را در پـذیرایی نمی گـذارد، نمی توان رایانه را در اتاق خواب گذارد اما نکته ای وجود دارد که این مهم را میسر نمی کند و آن کوچک شدن خانه هاست.
بدن انسان:
شکل بدن انسان،منحصر به فرد بودن آن و هویت تشکیل یافته آن از بخشهای متمایز،به
انسان اولین قانون ترکیب را آموخته است:وحدت در عین گوناگونی.استفاده از بدن انسان
در طراحی چه آگاهانه باشد یا نه،بخشی اساسی از تمام تمدنهای معماری،بدون توجه به
دوره و زمان آنها را تشکیل می دهد.
استخوان بندی:
ایده اسکلت به عنوان سازه باربر بدن،حتی در ابتدایی ترین کلبه های ساخت بشر مشاهده
می شود،که با استفاده از شاخه های درختان ساخته و سپس با پوششی از پوست حیوانات و
بوته های کوچک پوشانیده می شدند.نه تنها سازه چوبی قابلیت ایجاد این رابطه بین
کالبد باربر و پوسته خارجی را دارد،بلکه این رابطه دوگانه از زمانی که شروع به
استفاده از فولاد و بتن مسلح در مصالح ساختمانی شد معنی تازه ای یافته است.
حیوانات:
استفاده از خصوصیات بدن حیوانات در بسیاری از تمدنهای بشری،این قابلیت را برای
معماران ایجاد کرده است تا از تقلیدی سمبلیک برای ایجاد ارتباط بین ایده های خود و
ایجاد ارزشهای جامع استفاده کنند.صفات مشخصه هر حیوان و هر کدام از اعضای بدن
آنها(بال،پنجه،منقار و...) در ساخت بناها به منظور دستیابی به قدرت جادویی استفاده
می شده است. از نمونه های استفاده شده فرمهای بدن حیوانات در معماری می توان از
فرم دفاعی بدن لاک پشت،فرم سیال و آزاد بدن پرندگان و فرمهای محاطی حلزون نام برد.
کوهها:
گفته می شود" برای آنها که رویاهایشان برخاسته از طبیعت است،حتی کوچکترین تپه
منبعی از الهام است" ستایش کوهها به عنوان نقاط عطف جهان،الهام بخش تمایل
سرکوب ناپذیر انسان برای ساخت کوههای نمادین همانند زیگوراتها،هرمها و معابد و به
همان شیوه در عصر امروز،آسمان خراشها و سازه ساختمانهای مسکونی که از منظر اطراف
خود تبعیت می کنند،شمرده می شود.
کریستال:
در آشوب سنگهای بی فرم،زمین گنج خود(کریستالها) را پنهان کرده است.اینجاست که
طبیعت آشکارا قصد دارد به انسان نظم،وضوح و اطاعت از قوانین آفرینش و تکامل را
بیاموزد.
شاخه:
انشعاب جزیی از طبیعت درخت است که به انسان ایده رشد و تکثیر را می آموزد.انشعاب مظهر ایجاد است، تولید مثلی که در مقطع زمانی خاص از رشد خود در طبیعت دو برابر می شود،دقیقا عکس آنچه در مورد جریان آب اتفاق می افتد مادامی که حرکت رو به جلوی آن،شاخه های جدا شده از سرچشمه را به هم پیوند می دهد.انشعاب به انسان قدرت تکرار را می آموزد.دنباله ای از تنه،شاخه ها،سربرگها،برگها و ... قانونی مشابه نظم حاکم بر معماری را به نمایش می گذارد.
درخت:
درخت در بسیاری از فرهنگها سمبلی از کل عالم،پیدایش و تکامل آن است.همینطور رشد
عمودی آن،درخت را به مظهری انسانی تبدیل می کند،سنبلی از آنچه آن را مقیاسی از کل
جهان می دانیم.اولین بار قانون "treeness"توسط
رایت در یکی از سخنرانیهای اولیه اش مطرح شده است.
گل آذین(inflorscene)
گل آذین نحوه استقرار گلها بر روی شاخه به عنوان محوری عمودی است. گل آذین سیستمی
انشعابی دارد. در طول تاریخ،تقریبا تمام سیستمهای استقرار گل آذین،معادلی در
معماری بناها و به همان میزان در تزیینات یافته اند.
گلها:
مدلهای مرکزگرای گلها نه تنها به معماران ایده های بی پایانی از فرمهای تزیینی را
می دهد،بلکه اصول توزیعی و ارگانیسم های طبیعی شکل گرفته براساس محوری عمودی و با
فرمهای متنوعی از ساختارهای لایه ای هم پوشاننده،آرایشی از چیدمان گلبرگها حول یک
محور مرکزی و گسترش عمودی آن از یک نقطه را به نمایش می گذارد.
و در آخرآنکه ما باید درک و آگاهی خود از طبیعت را با توجهی محتاطانه و از طریق
تحقیقات و مطالعات دقیق برای دستیابی به بالاترین درجه کارایی،اندیشمندانه
سازیم.تا کنون بیشتر توجه انسان به طبیعت رویکردی احساسی و شهودی بوده است اما در
حال حاضر روش و شیوه ای متفاوت در نگاه به طبیعت باید اتخاذ کرد.