● هوش هیجانی چیست؟
هوش هیجانی (EI)
شامل شناخت و کنترل هیجان های خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EI بالایی دارد، سه مولفه
هیجان ها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق می کند (مولفه شناختی، مولفه
فیزیولوژیکی و مولفه رفتاری).
اصطلاح هوش هیجانی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط دو روان شناس به نام های جان
مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی
برخوردارند، می توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و
منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرآیند تفکر و اقدامات
شخصی استفاده کنند.
آنها، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با
احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار بردند. در حقیقت این هوش
مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب
در زندگی است. به عبارتی هوش هیجانی عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد
انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارت های اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب
با مردم می شود.
هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستان های روانی و عاطفی
در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است. یعنی اینکه فرد در شرایط مختلف
بتواند امید را در خود زنده نگه دارد، با دیگران همدلی نماید، احساسات دیگران را
بشنود، برای به دست آوردن پاداش بزرگ تر، پاداش های کوچک را نادیده انگارد، نگذارد
نگرانی، قدرت تفکر و استدلال او را مختل نماید، در برابر مشکلات پایداری نماید و
در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید. هوش هیجانی نوعی استعداد عاطفی است که تعیین
می کند از مهارت های خود چگونه به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم و حتی کمک می کند
فکر را در مسیری درست به کار گیریم.
نقش هوش هیجانی در مدیریت سازمان
رهبری یک سازمان برای انطباق با
تغییرات و به منظور بقا و رشد در محیط های جدید، ویژگی های خاصی را می طلبد که
عموما مدیران برای پاسخ به آنها با مشکلات بسیاری مواجه می شوند. یکی از مهم ترین
خصیصه ها که می تواند به رهبران و مدیران در پاسخ به این تغییرات کمک کند، هوش
هیجانی است.
به نظر می رسد هوش هیجانی می تواند شکل تکامل یافته ای از توجه به انسان در سازمان
ها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران تجاری و تئوریسین های بازار برای
هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تامین رضایت آنها. هوش هیجانی
موضوعی است که سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجان های و احساسات در توانمندی های
انسانی دارد. مدیران برخوردار از هوش هیجانی، رهبران موثری هستند که اهداف را با
حداکثر بهره وری، رضایتمندی و تعهد کارکنان محقق می سازند. با توجه به اهمیت هوش
هیجانی در مدیریت، این مقاله به بررسی ابعاد هوش هیجانی در مدیریت، رشد و توسعه
رهبری در محیط کار و روش آموزش هوش هیجانی در مدیریت سازمان می پردازد.
معیارهای هوش هیجانی
هوش هیجانی از پنج مهارت ۱) خود آگاهی:
شناخت احساسات و هیجانات خود به طور آنی و عمیق و استفاده از آن برای راهنمایی در
تصمیم گیری های مناسب.۲) مهارت خود نظم دهی: توانایی مهار و مدیریت هیجانات و حفظ آرامش برای کمک
به تصمیم گیری و بهره گیری از توانمندیهای شناختی به نحو مناسب.هماهنگی با
هیجاناتمان به نحوی که به جای اختلال در کارها ، در تسهیل آن به ما یاری رساند.۳) خود انگیختگی:استفاده از عمیقترین علایق خود
برای حرکت دادن و هدایت به سمت اهداف تا کمک کند پیش قدم شده و در جهت تکامل و
پیشرفت تلاش کنیم ، نه اینکه منتظر مانده تا یک واقعه یا شخص باعث ایجاد انگیزه و
حرکت در ما گردد.۴) همدلی: درک
آنچه افراد احساس می کنند ، توانایی در نظر گرفتن دیدگاه های دیگران و توسعه حسن
تفاهم و هماهنگی با انسان های گوناگون به منظور ارتقای کار گروهی (بویژه در محیط
کاری و سازمانی). ۵) ارتباطات اجتماعی: در روابط با دیگران ، به خوبی کنار آمدن با عواطف خود
و دیگران. فهم دقیق موقعیتها و شبکه های اجتماعی. مهارت خوب گوش کردن، و خوب ابراز
وجود کردن ، حل تضادها و تعارض ها و استفاده از این مهارتها برای متقاعد سازی ،
رهبری و مدیریت(Stubbs,2005,Golemn,1998,Boyatzis,1982). مهارت
خود نظم دهی بمنظور کنترل هیجانات ، مهارت خودشناسی برای درک بهتر لایه های زیرین
احساسات ، رنجش ها ، تمایلات و افکار ، و مهارت خود انگیختگی در جهت ایجاد امید و
رفتاری که به آن پشتکارنیزمی گویند برای یک مدیر از اهمیت ویژه ای برخوردار می
باشد. آنگاه که مدیر با شناخت عمیق احساسات و مدیریت هیجانات خود ،و با شناسایی
اموج احساسات و هیجانات جاری سازمان خود ، با رفتاری حاکی از همدلی با این امواج
هماهنگ می گردد ، به رهبری مبدل خواهد شد که بر دل ها حکومت می کند ، نه بر سِمت
ها و پستهای سازمانی
● روش های صحیح اجرای برنامه آموزش هوش هیجانی
در اجرای برنامه های هوش هیجانی در سازمان باید به چند اصل مهم کاربردی توجه داشت.
این اصول کاربردی عبارتند از:
۱) مشخص کردن اهداف سازمان به طور واضح؛
۲) ایجاد پیوند بین آموزش و اهداف سازمان؛
۳) ارزیابی دقیق کارکنان در برنامه آموزشی برای مشخص ساختن توانایی های پایه و
نیازهای فردی آنان؛
۴) انطباق طرح برنامه آموزشی با توانایی ها و ضعف های کارکنان؛
۵) تهیه و تدوین ساختار جلسه ها؛
۶) استفاده از تمرین های عملی، مطالعات موردی و روش ایفای نقش؛
۷) برقراری ارتباط و پیوند بین آموخته ها و تجارب دنیای واقعی کارکنان؛
۸) فراهم ساختن فرصت هایی برای تمرین آموخته ها؛
۹) پیش بینی فرصت های متعدد برای دادن باز خورد؛
۱۰) استفاده از موقعیت های گروهی برای ایفای نقش و مهم ترین رفتارهای اجتماعی و
آموزش آنها؛
۱۱) نشان دادن نیازهای اختصاصی هر فرد به او به طور خصوصی و محرمانه؛
۱۲) فراهم ساختن منابع حمایتی و تقویتی برای کارکنان در برنامه طی مرحله پیگیری.
امروزه بسیاری از سازمان ها دستخوش تغییرند و هرگونه تغییر نیازمند کارکنان و
مدیرانی است که انطباق پذیر بوده و با تغییرها سازگار شوند. در این میان تعامل
اجتماعی به شیوه ای شایسته و ثمربخش برای بیشتر مدیران و رهبران به عنوان عنصر
کلیدی در مدیریت تغییرهای سازمانی اهمیت فزاینده ای دارد. سازمان ها برای اینکه
بتوانند در محیط پرتلاطم و رقابتی امروز باقی بمانند، بایدخود را به تفکرهای نوین
کسب و کار مجهز سازند و به طور مستمر خود را بهبود بخشند. رهبری این گونه سازمان
ها بسیار حساس و پیچیده است و زمانی این حساسیت دو چندان می شود که رهبر با
تغییرهای انطباقی روبه رو باشد که بسیار متفاوت از تغییرهای فنی است. مشکلات فنی
از طریق دانش فنی و فرآیندهای متداول حل مساله قابل حل هستند، در حالی که مشکلات
انطباقی در برابر این گونه راه حل ها متفاوت است. رهبری یک سازمان برای انطباق
پذیری با تغییرها و به منظور بقا و رشد در محیط های جدید کسب و کار، ویژگی های
خاصی را می طلبد که عموما مدیران برای پاسخ به آنها با مشکلات بسیاری مواجه می
شوند.
بررسی ها نشان داده است که گوی رقابت آینده را مدیرانی خواهند برد که بتوانند به
طور اثربخش و نتیجه بخش با منابع انسانی خود ارتباط برقرار کنند. در این زمینه هوش
هیجانی (EMOTIONAL INTELLIGENCE=EI) یکی از مولفه هایی است که می تواند به میزان زیادی در روابط
مدیران با اعضای سازمان نقش مهمی ایفا کند.
خرید و فروش و بازار و مدیریت و تجارت به صورتی اجتناب ناپذیر با عامل انسانی
سروکار دارند. چه در محیط داخل سازمان که سلول اصلی تشکیل دهنده واحدها افراد می
باشند و چه در محیط خارج از سازمان که مدیریت با عوامل متعدد انسانی سروکار دارد.
از دولتمردانی که قوانین تجاری را تدوین می کنند و گروه های مرجع اجتماعی مثل
قهرمانان ورزشی و هنرمندان که سلایق مردم را در خرید اجناس و رواج مد جهت دهی می
نمایند و نهاد خانواده که به خصوص در خریدهای بزرگ کانون اصلی مشورت می باشند و
مشتریان نهایی که خریداران اصلی هستند تا نمایندگی های فروش و توزیع، همگی عامل
انسان را به عنوان هسته مرکزی با خود همراه دارند.
هوش هیجانی به عنوان توانایی درک احساسات و نیاز دیگران کمک بسیار کارسازی است در
جهت هدایت دیگران در راهی که منتهی به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت سازمانی و رضایت
افراد و جامعه می شود. با توجه به اینکه هوش هیجانی، توان استفاده از احساس و
هیجان خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر
رضایت است. بنابراین، تلفیق دانش مدیریتی و توانایی های هیجانی در مدیریت می تواند
در سوق دادن افراد به سوی دستیابی به هدف کارساز و مفید باشد.
هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار
این قسمت به موضوع هوش هیجانی و کاربرد آن در مدیریت سازمانها میپردازد. هوش
هیجانی تعریف شده و با هوش تحصیلی مقایسه میشود. شرایط بروز هوش هیجانی و استعدادهای
فردی برای ایجاد هوش هیجانی تشریح میشوند. سپس کاربرد هوش هیجانی در مدیریت بازار
بررسی میشود. همچنین به موضوع هوش بین فردی، امید و خوشبینی و نقش آنها در
مدیریت بازار پرداخته میشود.
1-مقدمه
مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینهها و
به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوتهای
فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشتهاش را رقم زده است. اگر این عامل از زندگی
روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف میشود. برای تغییر و
حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره مهمترین و
اصلیترین عامل نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعهای تنها و تنها
نیروی انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی بنظر برسد ولی واقعیتهای پیشرو در
جوامع گوناگون این امر را ثابت میکند. اگر یک جامعه را با همه امکانات مادی و
ثروتهای بیکران با جامعهای که از همه این امکانات بیبهره است مقایسه کنیم و
مشاهده کنیم که جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتری برخوردار است تنها عاملی
که این مسئله را ایجاد کرده باید عامل انسانی باشد در زمینه امور اقتصادی و تجاری
مانند همه دیگر بخشهای اجتماعی عامل انسانی مهم و حیاتی است. مقاله حاضر نگاهی
دارد به یکی از دیدگاههای جدید در زمینه مدیریت تجاری.
نخستین توجهی که در عرصه مدیریت و تجارت به صورتی جدی به رفتار مناسب با عوامل
انسانی مبذول گشت به التون مایو استاد دانشگاه هاروارد مربوط میشود. وی در
تحقیقاتی که در شرکت برق وسترن انجام داد و به تحقیقات هاتورن معروف شد به این
نتیجه مهم رسید که توجه به عامل انسانی مهم ترین ابزار در رشد انگیزش و بهرهوری
سازمانها و کارکنان آنها است. در واقع بعد از آنکه تیلور اصول مدیریت علمی خود را
منتشر و اجرا نمود انقلابی در بهرهوری سازمانها رخ داد، اما به همان نسبت اداره
سازمانها را به سمت شیوههای مکانیکی که موجب کاهش رضایت کارکنان میشد سوق داد.
تلاشهای التون مایو که در واقع آغازگر جنبشی نوین در عرصه مدیریت بود و به مکتب
رفتارگرایان معروف گشت باعث شد مدیران و نخبگان تجاری توجهی ویژه به عامل روحیه
انسانی در داخل و خارج از سازمان نمایند. شکوفایی شیوه رفتارگرایان مربوط به سالهای
۱۹۳۰ میشود با این وجود تا به حال این بینش اعتبار خود را حفظ نموده است. طوری که
حالا در تقسیمبندیهایی که برای نگرش مدیریتی مدیران به کار میرود آنها را به دو
دسته کارمندگراها و کارگراها تقسیم میکنند که در واقع تمایزی است بین کسانی که
اولویت و تمرکز خود را بر انجام کار بدون توجه به روحیه دیگران میدهند و کسانی که
روحیه کارکنان و انگیزش آنان را در نظر میگیرند. ناگفته پیداست بهترین شیوه روشی
است که هر دو وجه را یعنی کارگرایی و کارمند گرایی را در اوج دارا باشد.
هوش هیجانی به نظر میرسد میتواند شکل تکامل یافتهای از توجه به انسان در سازمانها
باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران تجاری و تئوریسینهای بازار برای
هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تأمین رضایت آنها.
2- هوش هیجانی
در تجارت وقتی صحبت از هوش به میان میآید معمولاً به یاد نمرههای درسی دانشگاه
میافتیم یا تستهای هوش آزمونهای استخدامی به ذهنمان میرسد. اما به تعبیری وسیعتر
میتوان گفت دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصیلی و هوش هیجانی. با دیدی محدود که تا
به حال وجود داشته است تنها به هوش تحصیلی توجه شده است و اصلاً تنها هوش تحصیلی
به رسمیت شناخته شده است. هوشی که شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف
نمرات درسی یا نتایج تستهای هوشی بوده است. آزمونهایی که معمولاً در محیطهای
بسته و انتزاعی برگزار میشوند و سایر متغیرهای اثرگذار به حداقل رسیده و در واقع
متغیرهای محیطی که میتوانند اثری سرنوشت ساز در توفیق یا شکست یک کار داشته باشند
اثرشان تا حد خنثی پایین آورده میشود.
در صورتی که حالا توجه دانشمندان به نوع دیگری از هوش متمرکز شده است. هوش هیجانی
که حداقل در زندگی اجتماعی (بخصوص فعالیتهای تجاری و بازاریابی) اهمیتی فراتر از
هوش تحصیلی دارد. هوشی که در طول تاریخ مصلحان و نخبگان اجتماعی را از نخبگان علمی
جدا میسازد.
هوش هیجانی بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در بده بستانهای روانی و عاطفی
در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است. یعنی اینکه فرد در شرایط مختلف
بتواند امید را در خود همیشه زنده نگه دارد، با دیگران همدلی نماید، احساسات
دیگران را بشنود، برای به دست آوردن پاداش بزرگتر، پاداشهای کوچک را نادیده
انگارد، نگذارد نگرانی قدرت تفکر و استدلال او را مختل نماید، در برابر مشکلات
پایداری نماید و در همه حال انگیزه خود را حفظ نماید. هوش هیجانی نوع استعداد
عاطفی ا ست که تعیین میکند از مهارتهای خود چگونه به بهترین نحو ممکن استفاده
کنیم و حتی کمک میکند خرد را در مسیری درست به کار گیریم.
گلمن در کتاب هوش هیجانی خود به نقل از سالوی توصیف مبنایی خود از هوش هیجانی را
درباره استعدادهای فردی در ۵ توانایی اصلی تشریح مینماید:
شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی و تشخیص هر احساسی است به همان گونه که بروز مینماید.
توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک. ناتوانی در
تشخیص احساسات راستین ما را سردرگم میکند. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان
و قطعیت دارند بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند.
به کارگیری درست هیجانها: قدرت تنظیم احساسات خود توانایی است که بر حس خودآگاهی
متکی میباشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفاند دایماً با احساس ناامیدی و
افسردگی دست به گریبانند در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت
بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات را پشت سر بگذارند. این توانایی کمک شایانی ا ست
برای از بین بردن تهدیدهای محیطی و یا کم کردن ضعفهای درونی.
برانگیختن خود: افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند بسیار مولد
و اثر بخش خواهند بود. برای عطف توجه برانگیختن شخصی تسلط به نفس خود و برای خلاق
بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست گرفت. توانایی دستیابی به مرحله غرقه
شدن در کار انجام فعالیتهای چشمگیر را میسر میگرداند.
شناخت عواطف دیگران: همدلی اساس مهارت مردم است. کسانی (مدیران و تجاری) که از
همدلی بالایی برخوردار باشند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا
خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند. این توان آنها را در حرفههای
مدیریت و فروش که مستلزم مراقبت و توجه به دیگرانند موفق میسازد.
حفظ ارتباطها: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط مهارت کنترل عواطف در دیگران
است. اینها مهارتهایی هستند که محبوبیت رهبری اثر بخشی بین فردی را تقویت میکنند.
این افراد هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمیگردد به خوبی عمل میکنند
و ستارههای جامعهاند.
ساختار مغز انسان با وجود رشد سرسام آوری که در علوم و ریاضیات و منطق داشته است
از نظر عواطف با انسانهای اولیه تفاوت چندانی نکرده است. هنوز عکسالعمل انسان در
قبال خشم جریان یافتن خون به سمت دستها و تندتر شدن ضربان قلب میباشد. در برابر
ترس خون به سمت عضلات اسکلتی بزرگ مانند عضلات پا جریان مییابد و گریختن را آسان
میکند و در نتیجه صورت رنگ خود را از دست میدهد و در برابر عشق دچار انگیختگی
پاراسمپاتیکی میشود که واکنشی از آرامش کلی و خرسندی را پدید میآورد و در هنگام
تعجب ابروها را بالا میاندازد تا میدان دید وسیع تری داشته باشد.
در واقع با وجود رشد بسیار بالای خردورزی در انسان که فاصلهای زیاد با اجداد خود
پیدا کرده است قلب و عواطف و احساسات انسانها تغییرات زیادی نکردهاند و انسان در
این زمینه رشد چشمگیری نداشته است. با وجود آنکه خیلی پیش از آنکه مغز متفکر و
منطقی پدید آید مغز هیجانی وجود داشته است. در واقع بادامه مغز که در مسایل هیجانی
تخصص دارد و به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل میکند در جریان تکامل نوع بشر موجب
پیدایش قشر مخ شده است. مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی میکند در صورتی که قلب او در
دوران پارینه سنگی است.
هسته هوش بین فردی ابتدا توانایی درک و سپس ارائه پاسخ مناسب به روحیات و خلق و خو
و انگیزشها و خواستههای افراد دیگر است.
3- هوش هیجانی و مدیریت بازار
استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایدهای نوین میباشد که برای بسیاری از مدیران و
تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح میدهند برای انجام کارها
از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان. نگرانی اصلی آنها آن است که احساس همدلی و
دلسوزی با همکاران و مشتریان آنها را از پرداختن به اهداف سازمان دور نماید. در هر
صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای پست مدرن متفاوت است و بایستی
طبق قاعده روز عمل کرد.
شرکتهای هوشمند برای نظارت بر تحولات بازار و همسو شدن با تغییرات سلیقهای و
استفاده از قوانین تشویقی معمولاً سیستم بازاریابی طراحی میکنند. سیستم بازاریابی
فرایندی کامل است که موجب هماهنگی شرکت با بهترین فرصتهای بازار میشود.
فرایند کلی مدیریت بازار شامل ۴ مرحله اصلی است که عبارتند از:
تجزیه و تحلیل بازار: معمولاً شامل سیستمهای اطلاعاتی و تحقیقاتی بازار و بررسی
بازارهای مصرف کننده و بررسی بازارهای سازمانی میباشد. محیط پیچیده و در حال
تغییر است و همواره فرصتها و تهدیدهای جدیدی به همراه میآورد. شرکت و سیستم
استراتژیک آن باید محیط را همواره تحت نظر داشته باشند که این تحت نظر گرفتن محیط
مستلزم دریافت اطلاعات زیادی میباشد. اطلاعاتی در مورد مصرف کنندگان و نحوه خرید
آنها.
انتخاب بازارهای هدف: هیچ شرکتی توانایی تأمین رضایت تمام مصرف کنندگان را ندارد.
وجود شرکتهای مختلف و قوی در تولید کالاهای مشابه بیانگر تنوع و تشتت سلایق بین
مصرف کنندگان میباشد. هر شرکتی برای اینکه بتواند بهترین استفاده را از تواناییهای
بالقوه خود نماید و بهترین جایگاه را در بازار انتخاب نماید و در وضعیت بهتری قرار
گیرد نیازمند بررسی چهار مرحلهای میباشد که شامل اندازه گیری و پیش بینی تقاضا
تقسیم بازار، هدفگیری در بازار و جایگاهیابی در بازار میباشد.
تهیه ترکیب عناصر بازاریابی: یکی از اساسیترین مفاهیم در بازاریابی نوین همین
مفهوم آمیخته بازاریابی میباشد. مجموعهای از متغیرهای قابل کنترل که شرکت آنها
در بازار هدف و برای ایجاد واکنش مورد نیاز خود ترکیب میکند. این ترکیب در واقع
ابزار دست تاجر میباشد برای اینکه بازار را تحت تأثیر قرار دهد. این ترکیب که
شامل طراحی محصول ،توزیع کالا، قیمتگذاری و تبلیغات پیشبردی میباشد کلید اصلی
تجارت در بازارهای نوین میباشد.
اداره تلاشهای بازار: این مرحله شامل تجزیه و تحلیل رقبا و خط مشیهای رقابتی
بازار و برنامهریزی ،اجرا و سازماندهی و کنترل برنامههای بازاریابی است. شرکتها
وجه مهمی از بررسیهای خود را باید روی رقبا بگذارند و به طور مداوم محصولات و
قیمتها و شیوه توزیع و تبلیغات پیشبردی رقبا را از نزدیک پی بگیرند و بدانند که
در چه وضعی هستند. مدیریت در رأس هرم سازمان بایستی برنامههای بازاریابی را تنظیم
نماید و بعد با برانگیختن همه افراد در همه سطوح برنامه را اجرایی نموده و برای
اطمینان از اجرای برنامهها و رسیدن به اهداف کنترل داشته باشد و ممیزی بازاریابی
را نیز فراموش ننماید.
در لایههای مختلف فرایند بازاریابی توجهی ویژه به مشتریان به عنوان شرکای سازمان
میشود. به انسانهایی که دارای عواطف هستند و هر چه شرکتها به سمت فعالیتهای خدماتی
میروند این حساسیت بیشتر میشود.
هوش هیجانی در تک تک مراحل فوق جهت دهنده مدیریت شرکت میتواند باشد. همه ما
داستان کارآفرینان بزرگ را شنیدهایم که از هوش تحصیلی بالایی برخوردار نبودهاند
و در دانشگاه وضعیت مطلوبی نداشتهاند اما با تکیه بر هوش هیجانی خود بزرگترین
شرکتهای دنیا را ایجاد نمودهاند. بزرگترین تجار و کارآفرینان معمولاً تأکید
فراوانی بر غرایز خود دارند و برای آنچه در خصوص بازار حس میکنند اهمیت بسیار
بالایی قائلند. وقتی فورد به مهندسان خود با تأکید میگوید این نام من است که
بالای این شرکت نوشته شده است و بعد تصمیم مورد نظر خود را اجرا میکند بیانگر هوش
هیجانی اوست. این بدان معناست که انسانهایی در بازار بسیار اثر گذارند که خوب میدانند
در ورای همه منطقهای ریاضی و علمی نیروی الهام و احساس کارساز است. نیرویی که از
بشر اولیه تاکنون همواره همراه بوده است و ما را نیز که در سر خط حرکت تاریخ قرار
داریم همان گونه یاری مینماید که اجداد اولیهمان را یاری میکرد. در واقع مدیران
موفقی که ساختار علمی بازار را میشناسند و هوش هیجانی را همچون خون بدان تزریق مینمایند
شگفتی میآفرینند.
مدیران و تجاری که هوش هیجانی بالایی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی
میشناسند و هدایت میکنند و احساسات دیگران را نیز درک میکنند و هدفمند با آن
برخورد میکنند در اداره بازار ممتازند. این افراد حتی در زندگی فردی نیز خرسند و
کارآمدند و توانی را در اختیار دارند که موجب میگردد افرادی مولد باشند.
در واقع مدیریت سازمان ابتدا بایستی با تکیه بر هوش هیجانی مسیر را حس کند و
دورنما را مشخص کند و مأموریت سازمان را تشخیص دهد و بعد با استفاده از قواعد علمی
و تئوریک بازاریابی به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود دست یابد. احساس خدمتگزاری
به مشتریان، همدلی درون سازمانی در جهت حفظ مشتریان و تعیین رسالت سازمان مسائلی
نیستند که از طریق مباحث تئوریک بتوان بدانها پرداخت بلکه نیاز به هوشی برتر دارند
که هم هوش بین فردی را شامل شود هم هوش درون فردی را.
4- هوش بین فردی و امید و خوش بینی در خدمت بازار
هسته هوش بین فردی ابتدا توانایی درک و سپس ارائه پاسخ مناسب به روحیات و خلق و خو
و انگیزشها و خواستههای افراد دیگر است. در هوش درون فردی کلید اصلی عبارت است
از: آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود که حاصل خودآگاهی ا ست و توانایی متمایز کردن
و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش.
هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است، یعنی اینکه چه چیز موجب برانگیختن آنها
میشود، چگونه کار میکنند و چگونه میتوان با آنها کار مشترک انجام داد. تجار و
مدیران موفق جزو کسانی اند که از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
هچ و گاردنر چهار توانایی مجزایی را که به عنوان مؤلفههای هوش بین فردی مطرح میباشند
به شرح زیر عنوان میکنند:
سازماندهی گروه: داشتن ابتکار عمل در هماهنگ ساختن تلاشهای گروهی از مردم است.
این مهارت برای رهبران ضروری است و در رهبران کارآمد هر نوع سازمان تجاری مشاهده
میشود.
ارائه راه حل: استعداد میانجیگری، اجتناب از تعارضها یا حل تعارضهایی که به وجود
آمده است. افرادی که این توانایی را در سطح بالا دارند در جوش دادن معاملات و
داوری کردن و وساطت توانایی زیادی دارند.
ارتباط فردی: دارا بودن این استعداد رویارویی با دیگران یا شناخت و پاسخ دادن
مناسب به احساسات و علایق مردم را آسان میسازد. این افراد همکاران تجاری خوبی
هستند و در دنیای تجارت به عنوان فروشنده یا مدیر موفق میباشند و در زمینه
دریافتن احساسات دیگران از طریق حالتهای چهره بسیار موفقند و از محبوبیت زیادی
برخوردارند.
تجزیه و تحلیل اجتماعی: به معنای توانایی دریافت احساسات، انگیزش ها، علایق دیگران
و داشتن درکی عمیق از آنهاست. این آگاهی از احساسات دیگران باعث میشود این افراد
به راحتی با دیگران صمیمی شوند. در بهترین حالت میتوان گفت فردی با این توانایی
مشاور تجاری خوبی میتواند باشد.
خوش بینی و امید از دیگر ویژگیهای افرادی است که دارای هوش هیجانی بالایی میباشند.
امید نقش شگفتآوری در موفقیت تجاری و مدیریتی افراد دارد و زندگی حرفهای هر کس
که به کسب و کار تجاری میپردازد به نحو چشمگیری وابسته به میزان امید اوست. امید
چشمانداز و دورنمایی روشن و پرنوری است که نشان میدهد در نهایت همه چیز به خوبی
پیش خواهد رفت. اشنایدر، امید را این گونه تعریف میکند: اعتقاد به این امر که
هدفتان هرچه باشد هم اراده دستیابی به آن را دارید و هم راه آن مقابلتان گشوده
است. افراد پرامید که امیدشان تمامی ندارد وقتی در دستیابی به هدفی مثلاً در
انعقاد قرارداد معاملهای شکست میخورند بر این باورند که سخت تر کار و تلاش کنند
و به مجموعه کارهایی میاندیشند که میتوانست سبب موفقیت آنها در معامله مذکور شود
و از آنها درس میگیرند.
خوشبینی نیز همانند امید اثر بسیاری در موفقیت کار تجاری دارد. خوش بینی یعنی که
فرد صبر و انتظار زیادی داشته باشد. انتظاری در این جهت که علی رغم وجود موانع و
دلسردیها در مجموع زندگی همه چیز درست خواهد شد. خوش بینیها شکست را رویدادی میبینند
که میتوانند آن را جبران کنند.
در تحقیقی که سیلکمن بر روی بازاریابهای شرکت بیمه مت لایف انجام داد مشخص شد که
بازاریابهایی که به طور ذاتی خوش بین هستند در سال اول کار خود به طور متوسط ۳۷
درصد بیشتر از افراد بدبین افراد را بیمه کردهاند و رها کردن کار در سال اول در
بین افراد بدبین دو برابر افراد خوش بین بوده است. توانایی افراد در شنیدن و پذیرش
پاسخ منفی با رویی گشاده در تمام زمینههای فروش و بده بستان تجاری توانی سرنوشت
ساز است.
5- نتیجهگیری
خرید و فروش و بازار و مدیریت و تجارت به صورتی اجتناب ناپذیر با عامل انسانی
سروکار دارند. چه در محیط داخل سازمان که سلول اصلی تشکیل دهنده واحدها افراد میباشند
و چه در محیط خارج از سازمان که مدیریت با عوامل متعدد انسانی سروکار دارد. از
دولتمردانی که قوانین تجاری را تدوین میکنند و گروههای مرجع اجتماعی مثل
قهرمانان ورزشی و هنرمندان که سلایق مردم را در خرید اجناس و رواج مد جهت دهی مینمایند
و نهاد خانواده که بخصوص در خریدهای بزرگ کانون اصلی مشورت میباشند و مشتریان
نهایی که خریداران اصلی هستند تا نمایندگیهای فروش و توزیع همگی عامل انسان را به
عنوان هسته مرکزی با خود همراه دارند. هوش هیجانی به عنوان توانایی درک احساسات و
نیاز دیگران کمک بسیار کارسازیست در جهت هدایت دیگران در راهی که منتهی به اهداف
بلند مدت و کوتاه مدت سازمانی و رضایت افراد و جامعه میشود.
هوش تجاری
به فرایند تبدیل داده های خام به اطلاعات تجاری و مدیریتی اطلاق می گردد که به تصمیم گیرندگان سازمان کمک می کند تا تصمیمات خود را سریع تر و بهتر گرفته و بر اساس اطلاعات صحیح عمل نمایند.
به کمک هوش تجاری میتوان کاوش اطلاعات، آنالیز و تحلیل آنها را ساده نمود. و به تصمیم گیرندگان در هر رده یک سازمان این اجازه را میدهد تا در هر کجا و هر زمان به آسانی به آن اطلاعات دسترسی داشته و آنها را بهتر درک نموده و تحلیل نمایند.
نرم افزارهای بانکی روزانه انبوهی از اطلاعات را تولید و ذخیره می کنند. نگهداری و بایگانی این اطلاعات هزینه بسیاری را به بانک ها تحمیل می کند. از طرف دیگر این داده ها می توانند منبع ارزشمندی برای استخراج دانش و اخذ تصمیمات مهم مدیریتی در حوزه های مختلف کسب و کار بانکی باشند. با توجه به افزایش روز افزون داده ها در بانک ها استفاده از این داده ها و تجزیه و تحلیل آنها برای تصمیم گیری به یکی از مهمترین ابزارهای مدیریت نوین تبدیل شده است. اتخاذ به موقع و صحیح تصمیمات، مستلزم اشراف بر اطلاعات واقعی و جامع می باشد که سیستم های اطلاعاتی سنتی امکان تولید چنین گزارش هایی را به نحو دلخواه ندارند. با توجه به پیشرفت فنآوری، ابزارهای متنوع و کارآمدی با استفاده از قابلیت های هوش تجاری و داده کاوی بوجود آمده است. با ورود داده کاوی به این عرصه استفاده از قابلیت هایی نظیر نظارت، بودجه بندی، برنامه ریزی، شناسایی رفتارهای مشتریان و پیش بینی روند آتی با استفاده از هوش تجاری برای مدیران موفق امری اجتناب ناپذیر می باشد. این مزایا عبارتند از:
· بهره گیری از ابزاری کارآمد در آنالیز داده های بانکی به منظور کمک به تصمیم گیری صحیح
· کاهش هزینه ها
· بهبود عملکرد مدیریت
· سرعت و دقت درگزارش گیری و آنالیز داده ها
· کنترل و مانیتورینگ پیشرفت برنامه های استراتژیک بانکی
راهکار جامع هوش تجاری نگین با استفاده از سامانه های زیر مزایای استفاده از ابزار هوش تجاری را برای مدیران بانکی فراهم نموده است:
· سیستم هوش تجاری نگین (NEGIN™ Business Intelligence)
· سیستم شناسایی تقلب نگین (NEGIN™ Fraud Detection System)
· سیستم ضد پول شویی نگین (NEGIN™ Anti Money Laundering)
کاربردهای هوش تجاری به تفکیک صنایع
گروههای
مختلفی از کاربران از سیستمهای هوشتجاری بهره
میبرند، از متخصصان کنترل گرفته تا متخصصان مالی،کارشناسان
فروش و اعضای هیأت مدیره. بخشهایی که بیشتر از همه از سیستمهای هوشتجاری استفاده میکنند شرکتهای بازرگانی، بانکها و بخشهای
مالی، مخابرات و شرکتهای تولیدی/صنعتی میباشند.
کاربرد های هوش تجاری |
اهداف |
خرده فروشی |
پیش بینی (Forecasting) : با استفاده از مرور داده ها در سیستم های هوش تجاری می توان نیاز مندیها را پیشبینی کرد و بر اساس پیشبینیهای انجام گرفته، نیازمندیهای انبار را با دقت بیشتری تعیین نمود. |
سفارشات و تجدید فروش، خرید و تدارکات (Ordering and Replenishment) : در سیستم های هوش تجاری، با استفاده از اطلاعات، تصمیمات در مورد اقلام سفارش داده شده و مقادیر آنها سریعتر اخذ می شوند. |
|
بازاریابی (Marketing) : با استفاده از هوش تجاری تراکنش های مشتریان را می توان بررسی کرد.(چه محصولی فروخته شده است و چه کسی آن را خریده است؟) |
|
تجارت کالا (Merchandising) : سیستم های هوش تجاری، تجارت صحیح را برای بازار در هر لحظه از زمان تعریف می کنند. بعلاوه این سیستم ها می توانند برنامه انبارداری را با توجه به نیاز مشتریان بهینه کنند. . |
|
توزیع و تدارکات کالا (Distribution and Logistics) : سیستم های هوش تجاری فرآیند توزیع و حمل و نقل محصولات را با افزایش کمی آنها با کیفیت مدیریت می نمایند. |
|
مدیریت حمل و نقل (Transportation Management ) : سیستم های هوش تجاری، زمانبندی توزیع محصولات سفارش داده شده را با توجه به توانایی شرکت می تواند تنظیم نمایند. |
|
برنامه ریزی انبار (Inventory Planning) : سیستم های هوش تجاری به شناسایی نیازمندی های انبار و متعاقباً، اطمینان از سطح معینی از سرویس دهی کمک می نمایند. |
|
بیمه |
تحلیل ادعاهای خسارت و حق بیمه (Claims and Premium analysis) : سیستمهای هوش تجاری امکان تحلیل جزئیات ادعاهای خسارت و حق بیمه در طول زمان را بر اساس محصول، سیاست بیمه، نوع ادعا و سایر مشخصات فراهم میکنند. |
تحلیل مشتریان (Customer Analysis) : سیستم های هوش تجاری نیازمندی های مشتریان و الگوهای استفاده از محصولات را تحلیل می نمایند، برنامه ریزی بازاریابی را با توجه به مشخصات مشتریان توسعه می دهند و ریسک پذیری را در مورد مشتریان در کسب و کار مورد نظر مورد بررسی قرار می دهند و در نهایت سرویس های ارائه شده به مشتریان را بهبود می دهند. |
|
تحلیل ریسک (Risk Analysis) : سیستم های هوش تجاری بخش های پرخطر و پر ریسک بازار را شناسایی میکنند و فرصت های موجود در بخشهای خاص از بازار را تعیین می نمایند، همچنین بخش های مختلف بازار را که می توانند به یکدیگر مربوط باشند را به یکدیگر ارتباط می دهند و سعی می نمایند تا ادعاهای خسارت پی در پی را کاهش دهند. |
|
بانکداری |
تحلیل سودبخشی مشتریان (Customer Profitability Analysis) : سیستم های هوش تجاری می توانند سودبخشی کلی هر مشتری را در زمان حال و در دراز مدت تعیین نمایند و مبنایی را برای فروش پر منفعت تر پیشنهاد می نمایند. علاوه بر این فروش را برای مشتریان پرسود بیشینه می کنند و هزینه ها را برای مشتریان کمسود کاهش می دهند. از این گذشته روشهایی را جهت بیشینه نمودن سود محصولات و سرویس های جدید فراهم می آورند. |
مدیریت اعتبار (Credit Management) : سیستم های هوش تجاری بر اساس رده و نوع مشتری، الگوهای پیشروی به سمت مشکلات اعتباری را پیدا میکنند و از این طریق به مشتریان جهت اجتناب از مشکلات اعتباری و مدیریت باقی مانده اعتبار هشدار می دهند. علاوه بر این ابزارهای هوش تجاری اسناد اعتباری بانک ها را بررسی می نمایند و اتلاف اعتبار را کاهش می دهد. |
|
فروش شعب (Branch Sales) : سیستم های هوش تجاری فرآیند خدمات به مشتریان را بهبود می بخشد. بعلاوه هوش تجاری عملیات پیشنهاد Cross Selling به مشتریان را امکان پذیر می نماید و از این گذشته فرآیند پشتیبانی به مشتری را بهبود می بخشد که در نهایت به افزایش وفاداری مشتری می انجامد. |
|
مخابرات |
شناسایی و تقسیمبندی مشتریان (Customer Profiling and Segmentation ) : سیستم های هوش تجاری می توانند مشخصات محصولات پر منفعت و دسته های مشتریان سودآور را تعیین می نمایند. این ابزارها مشخصات مشتریان را با جزئیات و به طور یکپارچه ارائه می دهند و در نهایت نیازمندیهای آتی مشتریان را مشخص می نمایند. |
پیشبینی نیازمندیهای مشتریان (Customer Demand Forecasting ) : هوش تجاری به کمک ابزارهای قدرتمند و متدولوژی های کارآمد نیازمندیهای فردای محصولات و سرویسها را پیش بینی می نماید، روشهایی برای تحلیل رویگردانی مشتریان فراهم میکند و به ابقای مشتریان کمک مینماید. |
|
صنایع تولیدی |
فروش (Sales) : سیستم های هوش تجاری داده های حاصل از عملیات تراکنش های هر مشتری را تحلیل می نمایند |
پیشبینی (Forecasting) : سیستم های هوش تجاری برای این دسته از صنایع می تواند نیاز مندیهایشان را پیش بینی و احتیاجات انبارهایشان را تعیین نمایند. |
|
سفارشات و تامین قطعات (Ordering and Replenishment) : در سیستم های هوش تجاری با استفاده از اطلاعات، تصمیمات در مورد اقلام سفارش داده شده و مقدار آنها سریعتر اخذ می شوند. |
|
خرید (Purchasing) : سیستمهای هوش تجاری میتوانند به مراکز توزیع کمک کنند که حجمهای بیشتر توزیع را مدیریت نمایند. |
|
توزیع و تدارکات کالا (Distribution and Logistics) : سیستم های هوش تجاری فرآیند توزیع و حمل و نقل محصولات را با افزایش کمی آنها با کیفیت مدیریت می نمایند. |
|
مدیریت حمل و نقل (Transportation Management ) : سیستم های هوش تجاری زمانبندی توزیع محصولات سفارش داده شده را با توجه به توانایی شرکت می تواند تنظیم نمایند. |
|
برنامه ریزی انبار (Inventory Planning) : سیستم های هوش تجاری به شناسایی نیازمندی های انبار و متعاقباً، اطمینان از سطح معینی از سرویس دهی کمک می نمایند |
هوش تجاری برای مدیران
1- شرح مسئله
سازمانهای مختلف با ابعاد و زمینه های کاری متفاوت ممکن است با مشکلات متفاوتی در امر استفاده بهینه از داده های موجود در سیستم هایی از قبیل فروش، انبار و مالی مواجه شوند. بطور مشخص می توان به مسائل زیر بعنوان چالش سازمانها در استفاده از داده ها اشاره نمود:
§ در بسیاری از شرایط داده ها در منابع مختلفی قرار دارند و یکپارچه نمودن آنها برای بدست آوردن گزارشات تحلیل، عملیاتی هزینه بر و زمانگیر برای سازمانها می باشد.
§ نرم افزارهای عملیاتی در سازمان مثل برنامه های فروش، مالی، منابع انسانی، انبار، حقوق دستمزد و ... می تواند گزارشاتی را تا سطح مدیران میانی فراهم آورد. کمتر دیده شده که مدیران ارشد از ابزارهای ذکر شده بعنوان منبع تصمیم سازی استفاده نمایند و بیشتر گزارشات مورد نظر آنها توسط مدیران میانی و با صرف زمان زیاد تهیه می شود و گاه این عملیات بصورت روزانه باید تکرار شود.
§ بدلیل نوع طراحی نرم افزارهای عملیاتی ساختن گزارشات حجیم از اطلاعات موجود بسیار کند خواهد بود.
§ بیشتر گزارشات تولید شده توسط نرم افزارهای عملیاتی گزارشاتی ساده و نمایانگر عملیات انجام شده در سیستم می باشد و نمی توان بوسیله آنها گزارشات تحلیلی و چند بعدی در زمان کوتاه ساخت.
§ در بسیاری از مواقع گزارشات ساخته شده دیدگاهی عمیق به مدیران ارشد برای اتخاذ تصمیمات استراتژیک مناسب ارائه نمی دهد.
§ پرسنل یک مجموعه برای درک بهتر از شرایط کار نیاز به گزارشات تحلیل دارند. عدم سهولت در ایجاد چنین گزارشاتی باعث می شود تا افراد بدنه سازمان از مسیر اصلی کار خارج گردند و یا زمان زیادی صرف تحلیل شرایط مختلف نمایند.
هوش تجاری یا Business Intelligence راهکاری است که برای شرایط مطروحه پاسخ مناسب ارائه می دهد.
2- هوش تجاری چیست؟
هوش تجاری مجموعه تواناییها، تکنولوژی ها، ابزارها و راهکارهایی است که به درک بهتر مدیران از شرایط کسب و کار کمک می نماید. ابزارهای هوش تجاری، دیدگاه هایی از شرایط گذشته، حال و آینده را در اختیار افراد قرار می دهند. با پیاده سازی راهکارهای هوش تجاری فاصله موجود بین مدیران میانی و مدیران ارشد از دیدگاه ارتباط اطلاعاتی از میان خواهد رفت و اطلاعات مورد نیاز مدیران در هر سطح، در لحظه و با کیفیت بالا در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. همچنین کارشناسان و تحلیل گران می تواند با استفاده از امکانات ساده، فعالیتهای خود را بهبود بخشند و به نتایج بهتری دست پیدا نمایند.
3- هوش تجاری چطور کار می کند؟
هوش تجاری بر مبنای یک هدف ساده پیاده سازی می شود: "بهبود کارایی با ایجاد بستر مناسب برای تصمیم سازی در سازمان". وقتی که دیدگاه مدیران نسبت به داده های سازمانی کامل وجامع است، می توان به تصمیمات اتخاذ شده اطمینان کامل داشت و مطمئن بود که این تصمیمات سازمان را در شرایط رقابتی حفظ می نماید و همچنین اهداف تعریف شده به دست خواهند آمد. اما برای استفاده کامل از قابلیتهای هوش تجاری، این راه کار باید توانایی انعطاف پذیری و در اختیار گذاشتن امکانات مختلف در سطح افراد، تیمها و کل سازمان را داشته باشد. همچنین هوش تجاری باید به نیازهای مختلف افراد در سطوح مختلف سازمان پاسخگو باشد و از تمام اطلاعات ساختار یافته (Structured Data) و یا ساختار نیافته (Unstructured Data) برای تصمیم سازی استفاده نماید.
4- قابلیتهای راه کار هوش تجاری
راه کار هوش تجاری مجموعه امکانات هماهنگ برای تسهیل فرآیند تصمیم سازی در سازمان در تمام سطوح است که به سادگی و با هزینه کم قابل پیاده سازی می باشد.
§ هماهنگی داده ها: به طور معمول در سازمانها پراکندگی اطلاعاتی زیادی مشاهده می شود. استفاده از ابزارهای مختلف باعث می شود تا بانکهای اطلاعاتی متفاوت با ساختارهای گوناگون در یک سازمان ایجاد شود. سرویس هماهنگ کننده اطلاعات در راه کار هوش تجاری این امکان را فراهم می آورد تا بانک اطلاعاتی متمرکز از اطلاعات ارزشمند برای تصمیم سازی ساخته شود.
§ انباره داده ها: همانطور که شرح داده شد در سازمانها پراکندگی اطلاعات یکی از بزرگترین معضلات می باشد. انباره داده این امکان را فراهم می آورد تا داده های مهم پس از پشت سر گذاشتن مرحله هماهنگی در یک بانک اطلاعاتی متمرکز قرار گیرد.
§ داشبورد گزارشات: راه های مختلفی برای نمایش اطلاعات بصورت گزارشات مختلف وجود دارد اما این تنها بخشی از راه کار هوش تجاری می باشد. یک گزارش موثر باید بخوبی با مخاطبان ارتباط برقرار کرده و نیازهای آنها را مرتفع نماید.
§ OLAP: قابلیتی است که دسترسی به اطلاعات برای ساخت گزارشات و تحلیل داده را برای کاربران غیر فنی امکان پذیر می نماید.
§ نظارت: با استفاده از نظارت (Monitoring) می تواند بر شرایط اهداف مهم نظارت نمود و وضعیت پیشرفت آنها را تحت نظر گرفت. بعنوان مثال می توان میزان فروش هدف یک ماه را با میزان فروش واقعی مقایسه نمود و در خصوص برنامه ربزی فروش تصمیم گیری نمود.
§ تحلیل: دریافت اطلاعات و نمایش آنها در شکل های گوناگون تنها اولین قدم در راه کار هوش تجاری می باشد. این راه کار ابزار قدرتمند تحلیل برای گروه های مختلف و موضوع های متفاوت را در اختیار افراد قرار می دهد.
5- چه نوع کسب و کاری می تواد از این راهکار بهره ببرد؟
§ شرکتهای تولیدی و فروش
· بدست آوردن دیدگاه نسبت به افزایش یا کاهش سود حاصل از فروش. میزان فروش بر حسب نوع کالا، مناطق فروش، کانالهای فروش. پیش بینی میزان فروش و سود آوری بر مبنای داده های قبلی
· کنترل و برنامه ریزی مناسب برای منابع فروش
· شناسایی مشتریان با ارزش
· هماهنگی برنامه فروش با اهداف سازمانی
§ شرکتهای سرمایه گذاری
· بدست آوردن دیدگاه نسبت به سرمایه گذاری های انجام شده و پیش بینی سود حاصله از منابع مالی اختصاص داده شده
· بدست آوردن دیدگاه نسبت به شرایط هر یک از سرمایه گذاری های انجام شده بصورت جداگانه
· کنترل اهداف و یا تعیین اهداف جدید بر مبنای گزارشات بدست آمده
· تصمیم سازی برای انجام سرمایه گذاری های جدید بر مبنای تحلیل داده های پیشین
· هماهنگی شرایط سرمایه گذاری با اهداف سازمانی
§ شرکتها خدماتی
· تحلیل نوع خدمات بر مبنای موقعیت های مختلف، زمان خدمت رسانی، هزینه های انجام شده و سود بدست آمده
· بدست آوردن دیدگاه نسبت به نحوه خدمت رسانی به مشتریان
· تصمیم سازی در جهت نحوه ارائه خدمات
· هماهنگی خدمات با اهداف سازمانی
§ شرکتهای پروژه ای
· بدست آوردن دیدگاه نسبت به شرایط پروژه های انجام شده در هر لحظه
· بدست آوردن دیدگاه از بودجه و منابع تخصیص داده شده به پروژه
· تحلیل ارزش کسب شده در طول مدت حیات پروژه
· پیش بینی شرایط منابع موجود با پیشرفت پروژه
· هماهنگ نمودن شرایط پروژه ها با اهداف سازمانی
6- چه افرادی در سازمان از پیاده سازی این راهکار بهره خواهند برد؟
§ مدیران ارشد
· در اختیار داشتن محلی متمرکز برای مشاهده گزارشات مختلف از شرایط سازمان
· افزایش ضریب اطمینان تصمیم سازی
· کاهش هزینه ها با بدست آمدن دیدگاه نسبت به عملکرد بخشهای مختلف سازمان
· بررسی شرایط اهداف سازمان و برنامه ریزی برای دستیابی به اهداف
§ مدیران فروش، عملیات، پروژه
· کنترل روند انجام امور با در اختیار گرفتن گزارشات تحلیلی
· تقویت توان مشاوره به مدیران ارشد در جهت انتخاب بهترین استراتژی
§ مدیران IT
· کاهش حجم امور تکراری با خودکار نمودن فرآیندهای جمع آوری داده ها و گزارش سازی از آنها
· مدیریت و امنیت متمرکز
· استفاده از دانش موجود برای راهبری ابزارها